تاريخ آينده
ما در روزگار حساسى و تعيين كنندهاى از تاريخ خاورميانه و جهان اسلام،بلكه جهان بشريت،سر مىبريم،در اين كتاب كوشيدهايم اين دوره از تاريخ جهان را كه با احتمالات و ظرفيتهاى نسبت به آينده نزديك و روز بسيار مهمّ است،بررسى كنيم، برخورد ما با آن،از زاويهاى است كه تا اندازهاى تازگى و بيشتر جدّيت در آن ديده مىشود،تازگى اين ديدگاه،به دليل اين است كه اينها پيشگوييهاى كسى است كه در قرن شانزدهم(1566-1503)مىزيسته و از چهار قرن پيش آنچه را امروز روى مىدهد،ديده است.
و پيشگوييهاى او در بسيارى از رويدادها درست در آمده است و درستى آنها با بررسى رويدادهاى تاريخى گذشته،كه اتفاق افتاده و او پيشتر از وقوع آنها خبر داده، روشن مىشود(چنانكه توضيح مىدهيم)،اين مرد،مايكل دى نوستر دامس، است،هر چند بيشتر با نام اخيرش نوستر دامس شهرت دارد.او پيشگوييهاى خود را در ده بخش انجام داده و هر يك را به نام يكى از قرنها ناميده،پس از ده قرن تشكيل مىشود.
ولى اين قرنها با قرنهاى معمولى كه صد سال دارند،ارتباطى ندارد،ولى چون هر يك از ده بند تشكيل مىشده هر يك«القرن»ناميده(تنها بخش هفتم آن 42 بند است، و به دليل نامعلوم آن را به صد نرسانده است).اين بخشها را به صورت چهار بيتى و شعر رباعى در آورده است،هر بندى يك رباعى شعرى است كه زبان ويژه،
و يگانهاى دارد كه آميزهاى از لاتين و يونانى و پروانسى(يكى از استانهاى فرانسه)و فرانسوى و ايتاليايى و اسپانيايى است.برخى مىگويند اين زبان فرانسوى باستانى است كه به ريشههاى لاتين و يونانى خود نزديكتر است.
نخستين چاپ اين كتاب(تشكيل شده از قرنها)در زمان زندگى نويسنده يعنى در سال 1555 به بازار آمد ولى همه ده بخش را نداشت و تنها سه بخش(قرن)اوّل و نيمى از بخش چهارم را داشت،بخش اين مجموعه به طور كامل،دو سال پس از مرگ او يعنى در سال 1568،انجام گرفت.من در اين ترجمه بر ترجمههاى انگليسى از كتاب اصلى،و به زبان اصلى كه در سال 1568 چاپ شده،تكيه كردهام.
از كنار رباعياتى كه در صورت شعر تنظيم شده،كتاب قرون برخى از اعلاميهها و شش بنديهاى شعرى پراكنده و دو نامه مهم كه نوستر دامس يكى را براى پسرش (سزار)و ديگر را براى پادشاه فرانسه هنرى(دوّم)فرستاده است.
پيشگوييهاى نوستر دامس،از هنگام صدور تا به امروز براى اروپاييان شناخته شده است،اين كتاب،از زمانهاى دور تاكنون پيوسته در حال چاپ و نشر بوده،خواه در زمانى كه كتاب يك وسيله تشريفاتى بود و تنها ثروتمندان مىتوانستند آن را داشته باشند،و خواه امروز،هر چند خوانندگان عرب،نسبت به شهرت اين نويسنده،در محافل اروپايى،كمتر با او آشنا هستند.
اين پيشگوييها از دير باز براى اهداف سياسى و نظامى كارگرفته شده است،در جنگ جهانى دوم،همسر گوبلز(يكى از ياران بزرگ هيتلر)(*)در سال 1936،كتاب را كشف كرد،و به همسرش نشان داد و نقش ارزنده تبليغاتى آن را يادآور شد.و با هماهنگى وزارت تبليغات هيتلر،كارها را سازمان دادند و يك ستارهشناس سويسى
* وزير تبليغات هيتلر.(مترجم)
به نام«ارنست كرافت»،مأمور شد كه رباعيات و بندهاى سودمند آن را از نظر تبليغاتى جدا كند،تا براى جنگ روانى و زمينهسازى ذهنى در مردم براى اشغال اروپا به كار گرفته شوند.
از ماه مه سال 1940،با هواپيما اعلاميههايى بر روى مردم فرانسه و كشورهاى ديگر ريخته مىشد و در آنها پيشگوييهاى نوستر دامس را براى اهداف خويش به كار مىگرفتند.سازمان اطلاعاتى انگليس نيز در زمان چرچيل بيكار ننشست و در برابر اين پيروزى بزرگ تبليغاتى نازيها،به نوبه خود پيشگوييهاى نوستر دامس را براى يك حمله تبليغاتى متقابل به كار گرفت و اطلاعيههاى آنان نيز با هواپيما بر روى مردم فرانسه و بلژيك ريخته مىشد،هر چند اين عكس العمل آنها دير،و در سال 1943، انجام شد،و دست كم 80/000 پوند كه در آن زمان مبلغ هنگفتى بود،و بريتانيا نيز در آن زمان در فقر و كمبود شديد اقتصادى به سر مىبرد،براى اين منظور صرف شد.
در برابر،كتابى درباره اين پيشگوييها در فرانسه،منتشر شد و برخى از بندها و رباعيات آن را كه درباره شكست هيتلر بود،شرح و تحليل كرده بود گشتاپو(پليس مخفى نازيها)كتاب را مصادره و لوحههاى سربى چاپ كتاب را نيز در سال 1944، ذوب و نابود كرد.
نوستر دامس كيست؟
نوستر دامس(مايكل دى نوستر دامس)در استان[پروانس Provance]در جنوب فرانسه به دنيا آمد.روز تولد او 14 دسامبر 1503،و خودش يك مسيحى كاتوليك بود.مىگويند پدران و نياكانش يهودى بودهاند،ولى اثبات اين ادعا كار آسانى نيست.جدّ پدرى او،كه بازرگان غلاّت بود،با يك دختر مسيحى ازدواج كرد.
پسرش پدر نوستر دامس نيز با يك دختر مسيحى كاتوليك ازدواج كرد.آنان مدعى هستند كه اين مرد،هنگامى كه نخستين پسرش مايكل دى نوستر دامس به نه سالگى
رسيد،مسيحى شد.نوستر دامس چهار برادر ديگر نيز داشت،كه از او بزرگتر بودند، پدر بزرگش به تربيت و تعليم او پرداخت،تا اندازهاى رياضيات و نجوم،و نيز زبانهاى لاتين و يونانى را به او آموخت.هنگامى كه پدر بزرگ،در گذشت،نوستر دامس جوان،به خانه پدرى خود بازگشت و به تحصيل،ادامه داد.
در سال 1522،پدر و مادرش او را به دانشكده[مون پليه Mont pellier] فرستادند تا پزشكى بخواند،در اين هنگام 19 سال داشت،سه سال بعد،ليسانس خود را گرفت و به كار پزشكى پرداخت.در اين هنگام،وباى طاعون به فرانسه به ويژه جنوب آن يورش آورده بود،نوستر دامس پزشك مشهورى شد،زيرا از رويارويى با بيماران وبايى ترسى به خود راه نمىداد،در حالى كه ديگران،از ترس واگير بيمارى از آنان فرار مىكردند،او نسخه ويژهاى براى بيماران وبايى اختراع كرده بود كه او را به توانايى در معالجه آن مشهور ساخت(در سال 1552 كتابى در طبّ نوشت و تعدادى از روشهاى خود را براى معالجه طاعون در آن آورد).در چهار سال بعد،ميان شهرهاى مختلف فرانسه و ايتاليا رفت و آمد مىكرد و كتابهايى درباره جادو و ستاره شناسى،به دست آورد،سپس به دانشكده پزشكى در«مون پليه»بازگشت تا اينكه در سال 1529 دكتراى خود را گرفت،در اين دوره مشهور بود كه او گرايشهاى ويژهاى در درمان بيماران دارد كه بر خلاف روش رايج است،به ويژه كه او حجامت و خونگيرى را به عنوان درمان به كار مىبرد.
پس از گرفتن مدرك دكترا در سال 1529،در شهر[أجين Agen]در فرانسه ماندگار شد،و با دخترى ازدواج كرد و از او دارى يك پسر و يك دختر شد،دوباره موج جديدى از طاعون به منطقه زندگى او هجوم آورد،و دو فرزند و همسرش درگذشتند.و از آنجا كه نتوانست آنها را نجات دهد،اين فاجعهاى براى او و كار او در آنجا بود،گرفتارى او زمانى بيشتر شد كه پدر و مادر همسرش يك شكايت رسمى بر
عليه او به دادگاه بردند،و از او خواستند كه مهريه دخترشان را به آنان بپردازد، مشكلات او به همين جا ختم نشد،بلكه دادگاههاى تفتيش عقايد كه زير نفوذ كليساى كاتوليك آن زمان بودند،با فرمانى از او خواستند كه در شهر[تولو Toulouse]در فرانسه،به اتهام كفر،در برابر آنان حاضر شود،اين تهمت در آن زمان بسيار خطرناك بود،و علّت آن اين بود كه در برابر يكى از كسانى كه مجسّمه مريم باكره را مىساختند؛ايستاده بود،و به او گفته بود:«تو فقط شيطانهايى چند درست مىكنى!»گزارش سخن او را به مقامات كليسا دادند،و آنان دستور دارند،كه او به اين اتهام در دادگاه حاضر شود،او از اين فرمان خوددارى كرده زيرا مىترسيد به محكوميتش بيانجامد،و او را زندانى و سپس اعدام كنند،پس از شهر خود گريخت، و پنهانى به سير و سفر پرداخت و در سال 1544 به شهر[سالون Salon]در فرانسه رسيد.در آنجا با يك بيوه ثروتمند ازدواج كرد و از او صاحب چند فرزند شد،و باز مانده عمر خود را در اين شهر و در خانهاى به سر برد كه تا به امروز وجود دارد.اتاق فوقانى خانه را براى مطالعه و كار نجوم و جادوگرى و سير و سلوك انتخاب كرد.او بعدها اين كتابها را سوزاند؛و داستان آن خواهد آمد.برخى بر اين باورند كه مهمترين الهام بخش او كتابى به نام رازهاى مصر[de Mysteries Agyotorum]بوده است او در اين اتاق از سال 1547 پيشگويهاى خود را آغاز كرد و براى نخستين بار آن را در سال 1555 منتشر ساخت،هنوز اين پيشگوييهاى كامل نشده بود،و شامل سه قرن(فصل)و نيمى از قرن چهارم مىشد.چنانكه پيش از اين گفته شد.آوازه او همه جا پيچيد و به گوش همسر پادشاه فرانسه(كاترين دى مديسى)رسيد،او فرستاد تا او را در دربار آورند و اسبابى نيز براى سفر او تهيه كرد،اين سفر يك ماه طول كشيد(با اينكه بدون اين وسايل بايد دو ماه به طول مىكشيد).وقتى آمد،او و پادشاه به ديدارش شتافتند و پاداش كوچكى نيز به وى دارند.او دو هفته نزد آنها ماند و سپس به شهر سالون بازگشت.ديدار ديگرى نيز از دربار پادشاه فرانسه داشت كه در آن مدّت بيشترى
ماند.كليسا تحقيقات خود را درباره اينكه آيا او جادوگرى مىكند يا نه دنبال مىكرد، و همين سبب شد كه او براى بار دوّم مخفى شود،و در خانه بنشيند و از جامعه كنارهگيرى نمايد.از اين پس او دچار بيمارى مفاصل شد كه به«نقرس»شهرت يافت.او در اين دوره به طالع بينى دوستانى كه به ديدارش مىآمدند،پرداخت،به ويژه اين كار را براى ثروتمندان انجام مىداد.گفتنى است كه علم«نجوم»در اين دوره به اوج خود،رسيده بود.
در سال 1564 همسر پادشاه،كاترين تصميم گرفت كه با خانوادهاش به ديدار رسمى از سراسر كشور فرانسه بپردازد.اين ديدار دو سال طول كشيد و از جمله ايستگاههاى او،يكى هم،خانه نوستر دامس در شهر سالون بود.او در اينجا با پسرانش به ديدار وى شتافت و با هم سر يك سفره غذا خوردند.
در روز 1566/7/2،نوستر دامس درگذشت و جنازه او را بيرون بردند،ولى يكبار ديگر استخوانهاى باقيمانده او را در كليساى[سن لورن St.Laurent]در شهر سالون دفن كردند،و تاكنون نيز قبر او در آنجاست و علامتى بر روى آن نهادهاند.
تاريخ آينده
ما در روزگار حساسى و تعيين كنندهاى از تاريخ خاورميانه و جهان اسلام،بلكه جهان بشريت،سر مىبريم،در اين كتاب كوشيدهايم اين دوره از تاريخ جهان را كه با احتمالات و ظرفيتهاى نسبت به آينده نزديك و روز بسيار مهمّ است،بررسى كنيم، برخورد ما با آن،از زاويهاى است كه تا اندازهاى تازگى و بيشتر جدّيت در آن ديده مىشود،تازگى اين ديدگاه،به دليل اين است كه اينها پيشگوييهاى كسى است كه در قرن شانزدهم(1566-1503)مىزيسته و از چهار قرن پيش آنچه را امروز روى مىدهد،ديده است.
و پيشگوييهاى او در بسيارى از رويدادها درست در آمده است و درستى آنها با بررسى رويدادهاى تاريخى گذشته،كه اتفاق افتاده و او پيشتر از وقوع آنها خبر داده، روشن مىشود(چنانكه توضيح مىدهيم)،اين مرد،مايكل دى نوستر دامس، است،هر چند بيشتر با نام اخيرش نوستر دامس شهرت دارد.او پيشگوييهاى خود را در ده بخش انجام داده و هر يك را به نام يكى از قرنها ناميده،پس از ده قرن تشكيل مىشود.
ولى اين قرنها با قرنهاى معمولى كه صد سال دارند،ارتباطى ندارد،ولى چون هر يك از ده بند تشكيل مىشده هر يك«القرن»ناميده(تنها بخش هفتم آن 42 بند است، و به دليل نامعلوم آن را به صد نرسانده است).اين بخشها را به صورت چهار بيتى و شعر رباعى در آورده است،هر بندى يك رباعى شعرى است كه زبان ويژه،
و يگانهاى دارد كه آميزهاى از لاتين و يونانى و پروانسى(يكى از استانهاى فرانسه)و فرانسوى و ايتاليايى و اسپانيايى است.برخى مىگويند اين زبان فرانسوى باستانى است كه به ريشههاى لاتين و يونانى خود نزديكتر است.
نخستين چاپ اين كتاب(تشكيل شده از قرنها)در زمان زندگى نويسنده يعنى در سال 1555 به بازار آمد ولى همه ده بخش را نداشت و تنها سه بخش(قرن)اوّل و نيمى از بخش چهارم را داشت،بخش اين مجموعه به طور كامل،دو سال پس از مرگ او يعنى در سال 1568،انجام گرفت.من در اين ترجمه بر ترجمههاى انگليسى از كتاب اصلى،و به زبان اصلى كه در سال 1568 چاپ شده،تكيه كردهام.
از كنار رباعياتى كه در صورت شعر تنظيم شده،كتاب قرون برخى از اعلاميهها و شش بنديهاى شعرى پراكنده و دو نامه مهم كه نوستر دامس يكى را براى پسرش (سزار)و ديگر را براى پادشاه فرانسه هنرى(دوّم)فرستاده است.
پيشگوييهاى نوستر دامس،از هنگام صدور تا به امروز براى اروپاييان شناخته شده است،اين كتاب،از زمانهاى دور تاكنون پيوسته در حال چاپ و نشر بوده،خواه در زمانى كه كتاب يك وسيله تشريفاتى بود و تنها ثروتمندان مىتوانستند آن را داشته باشند،و خواه امروز،هر چند خوانندگان عرب،نسبت به شهرت اين نويسنده،در محافل اروپايى،كمتر با او آشنا هستند.
اين پيشگوييها از دير باز براى اهداف سياسى و نظامى كارگرفته شده است،در جنگ جهانى دوم،همسر گوبلز(يكى از ياران بزرگ هيتلر)(*)در سال 1936،كتاب را كشف كرد،و به همسرش نشان داد و نقش ارزنده تبليغاتى آن را يادآور شد.و با هماهنگى وزارت تبليغات هيتلر،كارها را سازمان دادند و يك ستارهشناس سويسى
* وزير تبليغات هيتلر.(مترجم)
به نام«ارنست كرافت»،مأمور شد كه رباعيات و بندهاى سودمند آن را از نظر تبليغاتى جدا كند،تا براى جنگ روانى و زمينهسازى ذهنى در مردم براى اشغال اروپا به كار گرفته شوند.
از ماه مه سال 1940،با هواپيما اعلاميههايى بر روى مردم فرانسه و كشورهاى ديگر ريخته مىشد و در آنها پيشگوييهاى نوستر دامس را براى اهداف خويش به كار مىگرفتند.سازمان اطلاعاتى انگليس نيز در زمان چرچيل بيكار ننشست و در برابر اين پيروزى بزرگ تبليغاتى نازيها،به نوبه خود پيشگوييهاى نوستر دامس را براى يك حمله تبليغاتى متقابل به كار گرفت و اطلاعيههاى آنان نيز با هواپيما بر روى مردم فرانسه و بلژيك ريخته مىشد،هر چند اين عكس العمل آنها دير،و در سال 1943، انجام شد،و دست كم 80/000 پوند كه در آن زمان مبلغ هنگفتى بود،و بريتانيا نيز در آن زمان در فقر و كمبود شديد اقتصادى به سر مىبرد،براى اين منظور صرف شد.
در برابر،كتابى درباره اين پيشگوييها در فرانسه،منتشر شد و برخى از بندها و رباعيات آن را كه درباره شكست هيتلر بود،شرح و تحليل كرده بود گشتاپو(پليس مخفى نازيها)كتاب را مصادره و لوحههاى سربى چاپ كتاب را نيز در سال 1944، ذوب و نابود كرد.
نوستر دامس كيست؟
نوستر دامس(مايكل دى نوستر دامس)در استان[پروانس Provance]در جنوب فرانسه به دنيا آمد.روز تولد او 14 دسامبر 1503،و خودش يك مسيحى كاتوليك بود.مىگويند پدران و نياكانش يهودى بودهاند،ولى اثبات اين ادعا كار آسانى نيست.جدّ پدرى او،كه بازرگان غلاّت بود،با يك دختر مسيحى ازدواج كرد.
پسرش پدر نوستر دامس نيز با يك دختر مسيحى كاتوليك ازدواج كرد.آنان مدعى هستند كه اين مرد،هنگامى كه نخستين پسرش مايكل دى نوستر دامس به نه سالگى
رسيد،مسيحى شد.نوستر دامس چهار برادر ديگر نيز داشت،كه از او بزرگتر بودند، پدر بزرگش به تربيت و تعليم او پرداخت،تا اندازهاى رياضيات و نجوم،و نيز زبانهاى لاتين و يونانى را به او آموخت.هنگامى كه پدر بزرگ،در گذشت،نوستر دامس جوان،به خانه پدرى خود بازگشت و به تحصيل،ادامه داد.
در سال 1522،پدر و مادرش او را به دانشكده[مون پليه Mont pellier] فرستادند تا پزشكى بخواند،در اين هنگام 19 سال داشت،سه سال بعد،ليسانس خود را گرفت و به كار پزشكى پرداخت.در اين هنگام،وباى طاعون به فرانسه به ويژه جنوب آن يورش آورده بود،نوستر دامس پزشك مشهورى شد،زيرا از رويارويى با بيماران وبايى ترسى به خود راه نمىداد،در حالى كه ديگران،از ترس واگير بيمارى از آنان فرار مىكردند،او نسخه ويژهاى براى بيماران وبايى اختراع كرده بود كه او را به توانايى در معالجه آن مشهور ساخت(در سال 1552 كتابى در طبّ نوشت و تعدادى از روشهاى خود را براى معالجه طاعون در آن آورد).در چهار سال بعد،ميان شهرهاى مختلف فرانسه و ايتاليا رفت و آمد مىكرد و كتابهايى درباره جادو و ستاره شناسى،به دست آورد،سپس به دانشكده پزشكى در«مون پليه»بازگشت تا اينكه در سال 1529 دكتراى خود را گرفت،در اين دوره مشهور بود كه او گرايشهاى ويژهاى در درمان بيماران دارد كه بر خلاف روش رايج است،به ويژه كه او حجامت و خونگيرى را به عنوان درمان به كار مىبرد.
پس از گرفتن مدرك دكترا در سال 1529،در شهر[أجين Agen]در فرانسه ماندگار شد،و با دخترى ازدواج كرد و از او دارى يك پسر و يك دختر شد،دوباره موج جديدى از طاعون به منطقه زندگى او هجوم آورد،و دو فرزند و همسرش درگذشتند.و از آنجا كه نتوانست آنها را نجات دهد،اين فاجعهاى براى او و كار او در آنجا بود،گرفتارى او زمانى بيشتر شد كه پدر و مادر همسرش يك شكايت رسمى بر
عليه او به دادگاه بردند،و از او خواستند كه مهريه دخترشان را به آنان بپردازد، مشكلات او به همين جا ختم نشد،بلكه دادگاههاى تفتيش عقايد كه زير نفوذ كليساى كاتوليك آن زمان بودند،با فرمانى از او خواستند كه در شهر[تولو Toulouse]در فرانسه،به اتهام كفر،در برابر آنان حاضر شود،اين تهمت در آن زمان بسيار خطرناك بود،و علّت آن اين بود كه در برابر يكى از كسانى كه مجسّمه مريم باكره را مىساختند؛ايستاده بود،و به او گفته بود:«تو فقط شيطانهايى چند درست مىكنى!»گزارش سخن او را به مقامات كليسا دادند،و آنان دستور دارند،كه او به اين اتهام در دادگاه حاضر شود،او از اين فرمان خوددارى كرده زيرا مىترسيد به محكوميتش بيانجامد،و او را زندانى و سپس اعدام كنند،پس از شهر خود گريخت، و پنهانى به سير و سفر پرداخت و در سال 1544 به شهر[سالون Salon]در فرانسه رسيد.در آنجا با يك بيوه ثروتمند ازدواج كرد و از او صاحب چند فرزند شد،و باز مانده عمر خود را در اين شهر و در خانهاى به سر برد كه تا به امروز وجود دارد.اتاق فوقانى خانه را براى مطالعه و كار نجوم و جادوگرى و سير و سلوك انتخاب كرد.او بعدها اين كتابها را سوزاند؛و داستان آن خواهد آمد.برخى بر اين باورند كه مهمترين الهام بخش او كتابى به نام رازهاى مصر[de Mysteries Agyotorum]بوده است او در اين اتاق از سال 1547 پيشگويهاى خود را آغاز كرد و براى نخستين بار آن را در سال 1555 منتشر ساخت،هنوز اين پيشگوييهاى كامل نشده بود،و شامل سه قرن(فصل)و نيمى از قرن چهارم مىشد.چنانكه پيش از اين گفته شد.آوازه او همه جا پيچيد و به گوش همسر پادشاه فرانسه(كاترين دى مديسى)رسيد،او فرستاد تا او را در دربار آورند و اسبابى نيز براى سفر او تهيه كرد،اين سفر يك ماه طول كشيد(با اينكه بدون اين وسايل بايد دو ماه به طول مىكشيد).وقتى آمد،او و پادشاه به ديدارش شتافتند و پاداش كوچكى نيز به وى دارند.او دو هفته نزد آنها ماند و سپس به شهر سالون بازگشت.ديدار ديگرى نيز از دربار پادشاه فرانسه داشت كه در آن مدّت بيشترى
ماند.كليسا تحقيقات خود را درباره اينكه آيا او جادوگرى مىكند يا نه دنبال مىكرد، و همين سبب شد كه او براى بار دوّم مخفى شود،و در خانه بنشيند و از جامعه كنارهگيرى نمايد.از اين پس او دچار بيمارى مفاصل شد كه به«نقرس»شهرت يافت.او در اين دوره به طالع بينى دوستانى كه به ديدارش مىآمدند،پرداخت،به ويژه اين كار را براى ثروتمندان انجام مىداد.گفتنى است كه علم«نجوم»در اين دوره به اوج خود،رسيده بود.
در سال 1564 همسر پادشاه،كاترين تصميم گرفت كه با خانوادهاش به ديدار رسمى از سراسر كشور فرانسه بپردازد.اين ديدار دو سال طول كشيد و از جمله ايستگاههاى او،يكى هم،خانه نوستر دامس در شهر سالون بود.او در اينجا با پسرانش به ديدار وى شتافت و با هم سر يك سفره غذا خوردند.
در روز 1566/7/2،نوستر دامس درگذشت و جنازه او را بيرون بردند،ولى يكبار ديگر استخوانهاى باقيمانده او را در كليساى[سن لورن St.Laurent]در شهر سالون دفن كردند،و تاكنون نيز قبر او در آنجاست و علامتى بر روى آن نهادهاند.
مفاهيم مختلف آيندهنگرى
مانند به عنوان موجودات بشرى،بيشتر در زمان آينده به سر مىبريم،و زمان حال ما،بيشتر از پى بينش ما از آينده حركت مىكند،و موجود انسانى،پيوسته،در راه پياده كردن اهدافى است كه براى آينده تصور مىكند،و هر چه برداشت ما از اهداف آينده روشنتر باشد و جزئيات آن بهتر معين باشد،و هر چه همت واراده و پافشارى ما سختتر باشد،پياده شدن اين هدفها و خواستهها عملىتر و ممكنتر خواهد بود.
همچنين ما در گامهاى مهمّ زندگى خويش،مىكوشيم امكانات آينده و احتمالات قابل پيشبينى را در صورت اجراى هر سياست و انجام هر كار بشناسيم و اگر به هر دليلى،همراه با خطر باشد،آن را رها مىكنيم،و اگر امكان موفقيت و خوشبختى در
آن فراوان باشد،آن را عملى مىسازيم و مسؤوليت آن را مىپذيريم،چيزى كه در اين راه ما انسانها را كمك مىكند،اين است كه هر آنچه در اطراف ما مىگذرد،پيوسته بر پايه قوانين و نظامهايى صورت مىگيرد،و هميشه رابطه قانونى و پيوند علّت و معلولى و مقدمه و ذى المقدمه است كه در حدّ بالايى به انسان،توانايى چيرگى بر طبيعت و محيط را مىدهد،و دست آنها را در تأثير گذارى دلخواه بر اين علّت يا آن علّت باز مىگذارد.
اين مسأله،بخشى از ساختمان وجود ما انسانها است،و همه ما به اندازههاى گوناگون،بسته به بزرگى و كوچكى همّت خويش،آن را انجام مىدهند.ولى يك نوع آيندهنگرى ديگر نيز هست كه ما در اين كتاب،در پى آن هستيم،و آن،پيشبينى حوادثى است كه ده سال يا صد سال ديگر روى مىدهد،و اين قدرتى است كه وجود آن،به اندازههاى مختلف در برخى انسانها،ثابت شده،و به نظر مىرسد كه تا اندازهاى با يك نيروى ديگر به نام روشنبينى[Clairvoyance]نزديك است.گفته مىشود كه هنر روشنبينى نزد همه ما هست.ولى تنها در برخى انسانها رشد مىكند، و به علل ناشناختهاى در ديگران به گونه نارس،باقى مىماند.
روشنبينى،همان احساس حوادثى است كه در فاصلههاى دور و نزديك روى مىدهد،و دريافت آنها بىكمك حواسّ شناخته شده انجام مىگيرد،گاه دريافت آنها درست در همان لحظه وقوع،و گاه پيش از رويداد آن،به مدت يك روز يا دو روز يا بيشتر انجام مىگيرد.بسيار ديده شده كه برخى از مردم،به طور ناگهانى،احساس يا جرقهاى از آنچه دور از آنها رخ داده برايشان پيدا مىشود(مثلا پيشامدى كه براى يكى از بستگان يا دوستانشان رخ مىدهد)،و گاه اين احساس و دريافت ناگهانى،به گونه خواب،يا رؤيايى است كه ميان خواب و بيدارى پيش مىآيد،و يا گاه يك احساس بديهى اوّلى است.
اين نيز به نوبه خود مانند هنر[تلهپاتى Telepathy]يا توانايى ارتباط از دور است و به ديگر سخن هر دو از يك ريشه هستند و از يك توانايى خدا داده سرچشمه مىگيرند،تنها تفاوت ميان آن دو اين است كه«تله پاتى»يا ارتباط از راه دور،تنها انتقال يك عقيده يا تصوير از شخصى به شخص ديگر است،يعنى توانايى گرفتن چيزى است كه در ذهن ديگران مىگذرد،ولى روشنبينى[Clairvoyance] دريافت مستقيم حادثهاى است كه در جايى ديگر رخ داده است.از سال 1930 تاكنون آزمايشهاى چندى انجام گرفته كه ثابت مىكند روشنبينى يك توانايى موجود در انسان است و نشان مىدهد كه روشنبينى و تله پاتى،به طور ريشهاى عبارتند از يك امكان،اوّلى يك شناخت برتر از حس،از رويدادها يا حالتهاى خاص و دوّمى دريافت حالتهاى فكرى و روانى با تصورى در ديگران است،چنانكه گفته شد.از اين آزمايشها دانسته مىشود كه اين توانايى،به گونه گستردهاى در افراد بشر وجود دارد، و عواملى نيز كشف شده كه مىتواند آن را نيرومند يا ناتوان سازد.از جمله عوامل ضعيف كننده آن:خستگى،سرگرمى ذهن،و رميدگى آن،به كار بردن موادّ مخدّر،و مست كننده است،و از جمله عواملى كه آن را نيرومند مىسازد،پاداش دادن صاحب آن،و همكارى با او در شرايط آزمايشى مناسب است.
همچنين،ماهيت و چگونگى شخصيت و روانشناسى ويژهاى كه مىتواند نشانه وجود چنين قدرتى باشد،هنوز ناشناخته مانده است.
روشن است كه ما در اينجا از قدرت و هنرى سخن مىگوييم كه از پيشبينى منطقى و عقلى جداست،اين گونه پيشبينى را انديشمندان در طول تاريخ،در زمينههاى علمى و سياسى و اجتماعى،انجام دادهاند،و از اين دست در گذشته نزديك رمان نويس نامدار اچ.جى،ويلر(در گذشته به سال 1946 م)مشهور است، او تصورات خود را درباره آينده در طول پنجاه سال زندگى خويش نوشته است،و در آنجا ساخت زير دريايى و سفينه فضايى و رسيدن انسان به ماه را پيشبينى كرده
است،چنانكه رمان نويس ديگرى به نام.جرج اورول»،به ويژه در رمانى كه نام آن (1984)است و در سال 1943 نوشته شده،بسيار از تصورات خود را از آينده جهان در سالهاى دهه هشتاد و مسائل ديگر آورده است.
چنانكه گفتيم بررسيهاى فراوانى در دهههاى اخير درباره اين موضوع و تحليل اين پديده صورت گرفته و از آن گذشته،برخى از آنها كه اين نعمت خدا داده را داشتهاند درباره تجربه خود آنچه را در حال پيشبينى اين حوادث بر ايشان رخ مىداده را نيز به نگارش در آوردهاند.
چكيده آنچه آنها نوشتهاند اين است كه آگاهى روشنبين و شخصيّت او،به دو بخش تقسيم مىشود،بخشى در بدن او باقى ماند و بخشى بالا مىرود،اين بخش دوّم،همان توانايى روشنبينى و پى بردن به واقعيات جهان خارج از ذهن به گونهاى گستردهتر و ژرفتر و نزديكتر به سرچشمه شناخت است.او در همان حال احساس مىكند كه هر دو بخش به او باز مىگردند،و هر دو از«من»او هستند.از جمله حالاتى كه اين آگاهى دوّم فرازين دارد اين است كه به حالتى مىرسد كه در آن،زمان و مكان براى او يك چيز يكپارچه مىشود و او احساس مىكند كه«از بعد زمانى در يك فضاى باز شناور است»چنانكه برخى از همين افراد بيان كرده است.او احساس مىكند كه مىتواند پهنه زمانى گستردهترى را نسبت به زمان حال ببيند.اين،ما را وا مىدارد كه به نظريهاى برسيم كه مىكوشد معناى زمان و ماهيت إدراك ما از آن را دريابد،و مىگويد:زمان آن گونه كه به نظر مىرسد يك رشته پياپى از نقطهها نيست، كه ثانيه به ثانيه از پى هم مىآيند،بلكه در يك پهنه گسترده،كشيده شده و گذشته و حال و آينده به شكل موازى در آن حضور دارند،و اين آگاهى ماست كه ميان اين درجات در حال آمد و شد هستند،ما زمان حال را اينگونه مىفهميم كه همين لحظهاى است كه در آن به سر مىبريم و از آگاهى و بيدارى در برابر جهان بيرون و درون برخور داريم،و همين ثانيهاى است كه پس از ثانيه ديگرى از هم اكنون،گذشته
خواهد بود،ولى بر پايه اين نظريه،آنچه را كه ما زمان حال مىدانيم،به اندازه بسيارى در خواب گسترده و كشيده خواهد شد،تا آنجا كه پهنه آن ماهها يا سالها از آنچه گذشته و آينده و حال خوانده مىشود،در بر گيرد.و از اين رو رؤياها و خوابهايى كه انسان خوابيده مىبيند،نزد بسيارى،در بازنمايى آينده نقش دارد.بر پايه اين نظريه، آگاهى ما به زمان حال و فهم ما از آن به عنوان يك نقطه تا يك لحظه،جز توجه ما به اين لحظه نيست.اين توجه برخاسته از ماهيت زندگى ماست كه ما را وا مىدارد اين عمل فرافكنى را كه عادت دستگاه عصبى ما شده انجام دهيم و هر چيز ديگرى را جز اين لحظه حاضر،به دور افكنيم.
روشن است كه اين سخنان نمىتواند،تفسيرى براى اين پديده باشد،بلكه تنها تحليل و توصيف آن است،و اين پديده نيز همانند انديشه و خرد و احساس،حل نشده،و معمايى ناگشوده باقى مىماند.ما زمانى كه مىگوييم.«إدراك»و«انديشه»، «ارزشيابى»،درباره چيزهايى سخن مىگوييم كه نزد ما هستند و نشانههاى هستى ما شمرده مىشوند،ولى حقيقت آنها و ماهيتشان را نمىشناسيم.انديشه،خود نمىداند انديشه چيست،و فهم،خود نمىفهمد كه فهم چيست؟و إدراك،نمىتواند پى ببرد كه ادراك چيست؟و خرد نمىيابد كه خرد چيست؟اينها چيزهايى هستند كه هستيشان،خودكار آنهاست.و اگر انسان بخواهد آنها را بشناسد،مىبيند كه تا مرغ انديشه برگرد آنها به پرواز در آيد،خود را پنهان مىكنند،يا كالبدى بىجان از خود بر جاى مىگذارند كه از شكافتن آن چيزى به دست نمىآيد.اينها نيروهايى هستند كه عملا وجود دارند،ولى در همان هنگام،از شناخته شدن مىگريزند و به راستى از ناگشودههاى ناشناخته هستند.
نوستر دامس،چگونه به اين پيشگوييها دست يافت؟از خودش بشنويم:
بهتر است به سخنان خود نوستر دامس در اين زمينه توجه كنيم،او دربار،
چگونگى رسيدن به اين پيشگوييها و روش خود در اين باره سخن مىگويد.و در نخستين دو بيتى كتابش(قرون)و نيز در سخنان خود،پسرش قيصر در نامهاى كه به او نوشته و پيش در آمد اين پيشگوييها شمرده مىشود،از اين مقوله سخن گفته است.اين نامه بيشتر،راهنماييهاى براى اوست و گويا او را براى اينگونه فعاليّتهاى روحى آماده سازد.او نخست مىگويد:اينها يك نور خدايى هستند كه روشنى بخش راه كسانى مىشوند كه به اين كار را مىپردازند،و ديگر اينكه بخشش و لطف خدايند،و سوّم آنكه بررسى و شناسايى ستارگان و گردش آنها و محاسبه و بهرهگيرى از آنها هستند.
او به گونهاى پنهان به بعد چهارمى نيز اشاره مىكند كه آن كاربرد سحر و جادو و علوم غريبه[Occult]و پرداختن به آنهاست،كه حكماى پيشين در مصر و بابل و يونان آن را بسيار به پيش برده بودند،او به پسرش خبر مىدهد كه كتابهاى بسيارى در اين رشتهها داشته و همه آنها را سوزانده است.بسيارى از كسانى كه درباره شخصيت اين مرد مطالعه كردهاند،دريافتهاند كه او شمار بسيارى از اين كتابها را داشته است.او هنگامى كه(در متن ياد شده در زير)به پسرش مىگويد:از پرداختن به سحر و جادو كه در كتاب مقدس نكوهش شده،خوددارى كند،گويا تصريح مىكند كه خود،از اين فنّ بهره داشته است،نكته ديگرى را نيز مىفهماند و آن اينكه،برخى از انواع سحر، حلال و خوب است ولى او مىترسد كه اين دانشها به دست كسانى بيفتد كه از آن استفاده نادرست كنند يا دچار اشتباه شوند،و به همين جهت،تر و خشك را با هم سوزانده تا از آنها رهايى يابد.
نوستر دامس،در نامه خود به پسرش سزار مىنويسد: «پيش از هر چيز از سحر نادرست و ناخوشايند كه كتاب مقدس آن را نكوهش كرده بپرهيز و تنها به كار ستاره شناسى و نجوم كه حلال است سرگرم باش،زيرا من با آن توانستهام به كمك كشف و وحى و حسابهاى پياپى،پيشگوييهاى خود را ترتيب دهم.و از بيم آنكه مبادا فلسفه اين علوم غريبه،محكوم گردد و نسبتهاى بدى به آنها
داده شود،من نخواستم كه محتواى ترس آور و هولناك آنها،روشن و آشكار شود.
همچنين از ترس آنكه اين كتابها كه قرنها پنهان مانده بودند،آشكار شوند،و زيانى از خواندن آنها پديد آيد،من آنها را سوزاندم و به خاكستر تبديل كردم تا كسى خواهش پرداختن به اينكارهاى جادوگرانه و پنهانى را نكند و در پى تبديل فلزات پست به فلزات گران بها[Transmutation]بر نيايد.ولى در زمينه بينش و شناختى كه از ستارهشناسى و رصد كردن نجوم به دست مىآيد،مىخواهم تو را آگاه كنم كه:با پرهيز از هر پندارى كه از هوى و هوس برخيزد،تو از راه تشخيص درست مىتوانى آينده را پيش بينى كنى،به شرط آنكه پيوسته نام جايگاههايى را كه با چينش ستارگان تناسب دارد،در نظر داشته باشى،و از الهام نيز بهره گيرى،زيرا اين جايها و هيئتها،ويژگيهاى نهفته را به دست مىدهند،يعنى نيرويى كه با آن گذشته و حال و آينده را مانند ابديت مىتوانى دريابى و با آشكار شدن همه آنها،تو مىتوانى آنها را يكجا داشته باشى».
از اين سخنان اخير،به ياد تجربه برخى از روشن بينان اخير مىافتيم كه به چنين نعمت خدا دادهاى رسيده بود و آينده(يا گذشتهاى ناشناخته)در نظرش آشكار شده بود.آنها چنانكه گفتهاند به حالتى مىرسند كه آگاهى آنها به پهنه گستردهترى از زمان گسترش مىيابد و گذشته و حال و آينده را در برابر مىگيرد.
نوستر دامس در جاى ديگر از نامهاش،به فرزند خود مىگويد: «دو پايه اصلى انديشه پيشگويان را تشكيل مىدهند.نخست:هنگامى كه روشنايى روانى آن شخص را فرا مىگيرد و او با دانش نجوم پيشگويى مىكند و از خود نور افشانى مىنمايد.و دوّم:آنكه مىتواند از راه پيشگويى به كمك الهام كه تنها بخشى از بخششهاى بىپايان خداست،و چون اين پيشگو مىخواهد به كمك اين نيروى خدا داده و بزرگى خدا و اين بخشش طبيعى چيزى را ببيند،مىيابد كه آنچه پيشگويى مىكند واقعيت است،و از يك سرچشمه ابدى مىآيد،و چنين نور يا زبانه آتش كوچك چنان اثر بزرگى دارد كه از خود طبيعت كمتر آشكار نيست».
او كتاب خود(پيشگوييها)را با يك دو بيتى آغاز مىكند كه در آنها خود را به
عنوان كسى كه اين مراسم و آيينها را انجام داده و توان خويش را بالا برده و افقهاى آينده در برابر چشمانش گشوده شده معرفى مىكند.دو بيتى نخست از قرن اوّل چنين مىگويد: «شبانگاه به تنهايى در كتابخانه پنهانى نشسته آن از مس است و بر يك سه پايه نهاده شعلهاى كوچك از يك سوراخ بيرون مىآيد و كسى كه نبايد بيهوده سخن او را پذيرفت،به پيروزى دست مىيابد چوب بلند با دست در ميان سه پايه نهاده مىشود و قطراتى آب بر دامن جامه و پاهاى خويش مىپاشد آوايى!ترسى!او در جامه خويش مىلرزد درخششى خدايى،پروردگار در جايى نزديك او نشسته است».
در اين دو بيتى،برخى از نشانههاى پرداختن به سحر و جادو آشكار است.شب هنگام است.نوستر دامس تنها در اتاق مطالعات خود نشسته،در برابر او ظرفى مسين قرار دارد كه پر از آب است و بر يك سه پايه كوچك نهاده شده.پيشگو در آب مىنگرد تا آنجا كه مىبيند آب نيره شد و بخار گشت و آينده اندك اندك پديدار شد.او را خيس مىكند و از آن آب بر گوشه لباس و پاهايش مىپاشد.از نيرويى كه در درونش هست،اندكى احساس ترس مىكند.صدايى مىشنود و درخشش خدايى را مىبيند، و آنچه را در حالت كشف و الهام ديده مىنويسد.
من معتقدم كه ديگر تصوير آشكارى از كار نوستر دامس به دست ما آمده است.او طالع بين و پيشگو و منجّم و جادوگر است و علوم غريبه ديگرى[Occult]را نيز مىداند كه در نظر كليساى كاتوليك كه بر انديشهها و سياستهاى زمان او حاكم بوده، حلال شمرده مىشدهاند.نجوم،يك كار معمولى بود،و دربار هيچ يك از پادشاهان از منجمى كه مشاور پادشاه در كار جنگ و صلح باشد؛خالى نبود.پادشاهان در امور ادارى و كشورى و همچنين در زندگى خصوصى خود،با آنان مشورت مىكردند،
ولى برخى از دانشها و كارهاى نوستر دامس به شدت تحريم شده،و مورد كيفر قرار مىگرفتند و حتّى مرتكبان و صاحبان آنها را زنده زنده مىسوزاندند.از جمله اين كارها جادوگرى بود.به همين سبب نوستر دامس،به شدت از آن مىترسيد و از اين رو كتاب خود را چنين مبهم و پيچيده نوشته و نثر آن بسيار آشفته و بدون تسلسل زمانى ويژه است.او خود در نامهاش به سزار فرزند خود،اين نكته را آورده و در جايى از اين نامه به او مىگويد:او پيچيده نويسى و گمراه سازى را به جاى روشن نويسى و صراحت به كار گرفته تا راه را بر پادشاهان و زورمندان ببندد و آنها نتوانند به او آسيبى برسانند.او مىترسيد كه به جادوگرى متهم گردد،و او را به آتش بسوزانند، و همچنين دستاوردهاى او كه ما اكنون در پى آنيم،از ميان برود.به همين سبب، بيشتر گفتارهاى او پيچيده و نا مفهوم و داراى رمزها و معمّاهايى هستند و تاريخ معينى را براى هيچ حادثهاى بيان نمىكنند.جز در چند جاى انگشت شمار كه براى توجه دادن به اهميت رويداد يا وضع ويژهاى تاريخ آن را بازگو مىكند.
از سوى ديگر،جدّا ممكن است نوستر دامس،كتابهاى مسلمانان(چه آنها كه به ما رسيده و چه آنها كه نرسيده)را در زمينه پيشگوييها و«ملاحم»كه در احاديث نبوى فراوان هستند؛ديده باشد.اين روايات درباره آينده هستند.ممكن است او آنچه مىخواسته از روى اين روايات نوشته باشد.
خطوط كلى كتاب نوستر دامس
كتاب(قرون)هر چند مجموعه بزرگى از پيشگوييها است كه مدتى در حدود 450 سال را از پيش بينيها و آيندهنگريهاى نوستر دامس براى جهان را تشكيل مىدهد،ولى ما نمىتوانيم خط كلى يا رشته اصلى بيشتر اين پيشگوييها را بيابيم.
نوستر دامس از يك سو فرانسوى،و از سوى ديگر مسيحى كاتوليك بوده است.به همين دليل بيشتر پيشگوييهاى او درباره فرانسه و كليساى كاتوليك و مقام پاپ است
كه آنها را ستون فقرات تمدن غرب و عظمت آن مىداند.بسيار بر قلمرو كليساى كاتوليك مانند اسپانيا و ايتاليا تأكيد دارد.و اين بر زمينه فكرى او درباره آينده ريشهدار شده بوده،و به اين ترتيب خط كلى بيشتر نوشتههاى او را تشكيل مىدهند.
او سال 1792 را آغاز دوران جديدى مىشمارد و در نامه خود به پادشاه فرانسه هنرى دوّم به اهميت اين سال اشاره مىكند،در اين سال،جمهورى فرانسه اعلام شد كه خود پايانى براى حاكميت كليساى كاتوليك و مسيحيت به طور كلى در جهان غرب است،اين يكى از پيشگوييهاى اوست كه عملى شده،و در رديف اندك پيشگوييهايى است كه در آن تاريخ دقيق حادثه را معين مىكند.و چنانكه مىبينيد،نشان دهنده توجه ويژه او به فرانسه و كليسا است.
حادثه دوّمى كه در آن تاريخ معينى را ذكر مىكند،و دنباله يا ادامه همان خطّ مذكور است،نكتهاى است كه در نامه خود به پسرش سزار مىآورد و در آن به نويسنده فرانسوى(ژان ژاك روسو)اشاره مىكند،و مىنويسد:«آن گونه كه نشانههاى آسمانى گوياست دوران طلايى،پس از اندك زمانى به آشوب مىگرايد و همه چيز،زير ورو مىشود و درست 177 سال و سه ماه و يازده روز پس از نوشتن اين سطور،اين آشوبها رخ مىدهد و انديشهها را فاسد و اخلاق را تباه مىكند و جنگها و گرسنگيهاى طولانى به دنبال مىآورد...».
او اين نامه را در ماه مارس سال 155 مىنويسد،چنانكه از تاريخ زير آن پيداست، و اگر سالهايى را كه شمرده به آنها بيفزاييم،مىشود سال 1732،كه سال رسيدن [ژان ژاك روسو Rousseau]به پاريس است.روسو،همان پردازنده نظريه معروف«قرار دادهاى اجتماعى»است كه تا اندازه بسيارى پايه و فلسفه نظام دولتهاى اروپايى نوين را تشكيل مىدهد.نوشتهها و انديشههاى او تأثير گسترده و ژرفى بر دولتهاى جهان غرب در زمينههاى سياست،جامعه و آموزش و پرورش داشته،تا
آنجا كه اصول و افكار مطرح شده در كتاب«اميل»تا به امروز پايه اصلى برنامه تربيتى موجود در مدارس كشورهاى اروپايى و ساختار اصلى آن را تشكيل مىدهد.او همچنين فيلسوف و الهام بخش انقلاب فرانسه است.نوستر دامس او را بنيانگذار انديشه انقلابى و الحادى مىداند.روسو در سال 1712 در ژنو به دنيا آمد،و در فقر و بدبختى زيست،و مهمترين كتابهايش را كه الهام بخش جهان غرب گرديد،در پنجاه سالگى نوشت و در سال 1778،در تنهايى و بدترين نوع فقر و تنگدستى در گذشت.
نوستر دامس اين دگرگونيها را پيش بينى مىكند و آغاز آنها را از مرحله پيدايش روسو در انقلاب فرانسه در صحنه تاريخ و پايان آن را آخر قرن بيستم و در نيمه دوّم سال 1999 مىداند.(اين آخرين تاريخى است كه دقيقا آن را آورده است).
و آن را پايان بخش عملى قدرت كليسا و پاپ و حاكميت غرب مىداند،و پس از آن دوران طلايى مىرسد كه آن را در نامهاش به پسر خود،در همان متن،نام مىبرد،و حدود آن در بخش پيشگوييهاى او درباره آينده اين قرن بيشتر روشن خواهد شد.
همچنين او معتقد است كه تاريخ تمدن غرب و مسيحيت،به سختى با تاريخ بنى اسرائيل و فلسطين مربوط است كه زادگاه حضرت مسيح-عليه السّلام-نقطه آغاز مسيحيت بشمار مىرود.
جهان اسلام و عرب،بزرگترين اهميت،و قاطعانهترين جايگاه را در پيشگوييهاى او دارند،نام مسلمانان را به صورتهاى مختلف،گاه به نام اقوام و ملّتهاى گوناگون آنها و گاه به نام كشورها و مناطق حضور آنها و گاه به نام اندلسيها[Moors]و بربرها (منسوب به ساحل بربر كه ساحل شمالى آفريقا به ويژه در منطقه مراكش و تونس و الجزاير است)و اعراب،ايرانيان،اسماعيليان و محمديان،يا گاه با واژههاى فاس و و كارتاژ(قرطاجه)و عراق و فلسطين...مىآورد.اين نامگذاريها،دست كم در(110)دو بيتى از دو بيتيهاى كتاب يعنى بيش از 1/10 از همه پيشگوييها آمده است.
چاپهاى كهن اين كتاب
چاپهاى قديمى كتاب«قرنها»نوشته نوستر دامس در كتابخانههاى موزههاى اروپا به فراوانى وجود دارد،به عنوان نمونه چند تاى آنها در كتابخانه موزه بريتانيا هست كه كهنترين نسخهاى كه در اين موزه مىتوان يافت،در سال 1589 در فرانسه چاپ شده و شماره آن(1606/324)و ديگرى چاپ فرانسه در سال 1650 و به شماره(1481-de.2)و نسخه سومى چاپ 1668 به شماره(20009.d.20)ديده مىشود.قديمىترين ترجمه اين كتاب به زبان انگليسى در سال 1672،انجام گرفته و در لندن به شماره(718.i.16) چاپ شده و پزشكى به نام[ثيوفلس دى گار نسيرز The philus de Garencires] آن را ترجمه كرده و بر آن پاورقى نگاشته است.شادى علّت آنكه پزشكان به اين كتاب توجه داشتهاند و آن پاورقى مىنوشتهاند(من نويسنده نيز پزشك هستم)به اين سبب باشد كه طبيعت كار پزشك،پرداختن هميشگى به تفسير پديدهها و نشانها و كوششهاى مربوط به پيشگويى و آينده بينى است،چه در راستاى بيمارى طبيعى يا درمان باشد،و پيامد اين تأثيرات او را ناگزير مىسازد كه همواره در جهانى نزديك به جهان نوستر دامس و مانند او به سر برد(نبايد فراموش كنيم كه نوستر دامس هم خود،يك پزشك بوده است).
شيوه بررسى در اين كتاب