loading...
الهم عجل لولیک الفرج
پيام مدير

با سلام خدمت بازديد كنندگان عزيز
اين وبگاه با مرور گر كروم بهتر لود مي شود
ودر ديگر مرور گرها كمي مشكل دارد.

صفحه های من و دوستان من


                                              صفحه اصلی من


                                                  امام حسین


                                              سایت امام حسین


                                         پایگاه اطلاع رسانی حوزه



                                                   حجاب


       آيا جهان خالقي دارد ؟       سخن بزرگان       هنجار           سوالات شرعی

       کلوپ سایتهای اجتماعی    عوامل مخرب     اهمیت معاد       رکوردهای گینس

       چت روم ایرانیان            معراج رسول     مذهبی یاش     دانلودنرم افزارافرا

       تحریری آسان با             طلا آنلاین         جمعه سبز         آمارجهانی

      کنفرانسهای جهانی           ضرب المثل      شیعه یعنی          pcوmobil

                                                       بقا      

                                                     معاد

                                                    مخفف

                                            معرف سایتهای عالی


                                       پاسخگویی به شبهات مذهب


                                            آپالود سنتر نامحدود


                                       سايتي براي هر چي بخواي


                                                شاهوار نت


                                 ثانیه ثانیه جهان را دنبال کنید



                                  هفته نامه سلامت


                                             okتویتر ایرانیok


                                      تقليد درست است يا نه


                                                              چه نژادي برتر است؟ با دليل!


                  ژورنال علمی ایران                 

معراج رسول خدا(ص)

 

داستان معراج رسول خدا(ص) در یک شب از مکه معظمه به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده،یکی در سوره اسراء و دیگری در سوره مبارکه نجم،و تاویلاتی که از برخی چون حسن بصری،عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنی و صریح روایات متواتر های است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچگونه اعتباری برای ما ندارد ،و ایرادهای عقلی دیگری را هم که برخی کرده اند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد.

معراج پیامبر اکرم(ص) در١٦ رمضان سال ١٠ بعثت بنابر قول برخی تاریخ نویسان معتبر معراج رسول خدا(ص) رخ داد.

معراج رسول خدا(ص) مرکب الز دو قسمت بوده که بخشی از آن از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی و بالعکس انجام شده و رسول خدا(ص) این مسیر را در یکی از شبها در سالهای توقف خود در مکه از طریق اعجاز طی کرده که این قسمت را در کتابهای تاریخ اسراء می نامند وقسمت دوم که از مسجدالاقصی به آسمانها انجام شده و طبق روایات آن حضرت با انبیاء الهی دیدار و گفتگو کرده و بهشت وجهنم و آیات بزرگ دیگری از آیات الهی را مشاهده نموده است که این قسمت را معراج می نامند در اینکه اسراء ومعراج رسول خدا(ص) در چه سالی از سالهای بعثت اتفاق افتاده اختلاف است و اجمالا وقوع آن در مکه و قبل از هجرت ظاهرا قطعی است اما در اینکه در چه سالی از سالهای قبل از هجرت بوده اختلاف است ولی روایات امروز روایات معتبر و مستندی است.

ماجرای معراج پیامبر اکرم(ص) بر اساس قول مشهور آن است که رسول خدا(ص) در آن شب در خانه  ام هانی  دختر ابی طالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجدالاقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید صبح آن شب را در همان خانه بود.

اما در کیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطه ای که معراج رسول خدا(ص) از آنجا به سوی مسجدالاقصی حرکت کرد و بدانجا بازگشت آیا خانه  ام هانی  بوده یا مسجدالحرام وسایر جزییات آن اختلافی در روایات دیده می شود که با خواست خداوند در ضمن نقل داستان به پاره ای از ان اختلاف اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آن اینکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهای آخر توقف آن حضرت بر شهر مکه اتفاق افتاد اما آیا قبل از فوت ابی طالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبی از شبهای سال بوده باز هم نقل متواتری نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته اند.

معروف است آنکه  رسول خدا(ص) درآن شب در خانه  ام هانی  دختر ابی طالب بود و آز آنجا به معراج رفت و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجدالاقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید صبح آن شب را در همان خانه بود و در تفسیر عیاشی است که امام صادق (ع) فرمود:رسول خدا (ص) نماز عشاء و نماز صبح رادر مکه خوانده یعنی اسراء و معراج در اینم فاصله اتفاق افتاد و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص) و ائمه معصومین روایت شده که فرمودند: جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبی را که نامش (براق) بودبرای او آورد ورسول خدا(ص) بر آن سوار شده و به سوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه چند نقطه ایستاد ونماز گذلرد،یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسول خدا (ص) بدانجا هجرت فرمود،یکی هم مسجد کوفه،دیگر در طور سینا وبیت اللحم- زادگاه حضرت عیسی (ع) – وسپس وارد مسجدالاقصی شد ودر آنجا نماز گذارده و از آنجا به آسمان رفت.

و برطبق روایتی که صدوق(ره) و دیگران نقل کرده اند از جمله جاهایی را که آن حضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که به صورت بقعه ای می درخشید و چون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد اینجا سرزمین قم است که بندگام مومن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد می آیند و انتظار فرج دارند و سختی ها واندوه ها بر آنها وارد خواهد شد.ونیز در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولی رسول خدا(ص) بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابوالبشر را دید، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و باروی خندان بر آن حضرت سلام کردند وتهنیت و تبریک گفتند،بر طبق روایاتی که علی ابن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق (ع) روایت کرده رسول خدا (ص) فرمود فرشته ای را در آنجا دیدیم که بزرگتر از او را ندیده بودم و(بر خلاف دیگران )چهره ای در هم وخشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت وخنده بر لب نداشت و چو نامش را از جرئیل پرسیدم گفت:این مالک،خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است وپیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده می شود بر او سلام کردم وپس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد وچون سرپوش را برداشت لهیبی از آن برخواست که فضا را گرفت و من گمان کردم که ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی خواستم آن را به حال خود برگرداند.

وبرطبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحی از نور در دست او بود وپس از گفتگویی که با آن حضرت داشت عرضه کرد:همگی دنیا در دست من همچون در هم (وسکه ای) است که در دست مردی باشد و آن راپشت وررو کند وهیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی می کنم و چون بر مرده ای گریه میکنند بدانها می گویم :گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد وپس از آن نیز بارها می ایم تا آنکه یکی از شما باقی نماند،در اینجا بود که رسول خدا(ص) فرمود: براستی که مرگ بالا تریتن مصیبت وسخترین حادثه است وجبرئیل درپاسخ گفت :حوادث پس ازمرگ سختر ازآن است.

وسپس فرمود:

وازآنجابرگروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهایی ازگوشتهای پاک وگوشت ناپاک بود وآنها ناپاک رامی خوردندوپاک رامی گذارند،واز جبرئیل پرسیدم:اینهاکیاناند؟گفت:افرادی از امت توهستند که مال حرام می خوردند ومال حلال راوامی گذاردند،ومردمی رادیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند وگوشتهای پهلوشان راچیده ودردهانشان می گذاردند ،پرسیدم :که اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که از مردمان عیب جویی می کنند، مردمان دیگری را دیدم که سرشان را به سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانی هستند که نمازشامگاه و عشاء را نمی خواندند و میخفتند.مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می رختند و از نشیمن گاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها را پرسیدم،گفت: اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خوردند،گروهی را دیدم که شکم های بزرگی داشتند و نمی توانستند از جا برخیزند گفتم : ای جبرئیل اینها کیانند؟گفت: کسانی هستند که ربا می خوردند، زنانی را دیدم که بر پستان آویزانند،پرسیدم : اینها چه زنانی هستند؟ گفت: زنان زنا کاری هستند که فرزندان دیگران را به شوهران خود منسوب می دارند وسپس به فرشتگانی برخوردم که تمام اجزای بدنشان تسبیح خدا می کرد.واز آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم : اینان کیانند؟ گفت: هر دو پسرخاله یکدیگر یحیی و عیسی (ع) هستند بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند وفرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم. و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم ودر آنجا مرد زیبایی را دیدم که زیبایی او همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود وچون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت : این برادرت یوسف است، براو سلام کردم وپاسخ داده و تبریک گفت وفرشتگان زیادی را در آنجا دیدم .از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت : او ادریس است که خدا آن را به اینجا آورده، بر اوسلام کردم پاسخ داد و برای من آمرزش خواست وفرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم و همگی برای من وامت من مژده خیر دادند.

سپس به آسمان پنجم رفتم و در آنجا مردی را به سن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند وچون پرسیدم کیست جبرئیل گفت: هارون ابن عمران است ، براو سلام کرده و پاسخ داد وفرشتگان زیادی را در آنجا مشاهده کردم آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و درآنجا مردی گندمگون بلند قامت را دیدم که می گفت: بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی تر است و چون ازجبرئیل پرسیدم: کیست؟ گفت: برادرت موسی ابن عمران است بر اوسلام کردم و پاسخ داد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم سپس به آسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت : ای محمد حجامت کن وبه امت خود نیز سفارش حجامت را بکن ودرآنجا مردی را که موی سروصورتش سیاه وسفید بود وروی تختی نشسته بود دیدم وجبرئیل گفت: او پدرت ابراهیم است بر اوسلام کردم جواب داد وتهنیت و تبریک گفت و مانند فرشتگانی که در آسمانهای پیشین دیده بودم ئر آنجا دیدم و سپس دریاهایی از نور که از درخشندگی چشم را خیره می کرد ودریاهایی از ظلمت و تاریکی ودریاهایی از یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت: این قسمتی از مخلوقات خداست .

ودر حدیثی است که فرمود : چون به حجاب های نور رسیدیم جبرئیل از حرکت ایستاد و به من گفت : برو! در حدیث دیگری فرمود :از آنجا به (سدره المنتهی) رسیدم و درآنجا جبرئیل ایستاد ومرا تنها گذارده گفت: برو! گفتم: ای جبرئیل در چنین جایی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت می کنی؟ گفت: ای محمد اینجا آخرین نقطه ای است که صعود به آن را خدای عزوجل برای من مقرر فرموده واگر از اینجا بالاتر آیم پرو بالم می سوزد ،آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه که در دریای نور فتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می کردتاجایی که خدای متعال می خواست مرامتوقف کند ونگه دارد آنگاه مرا مخاطب ساخته بامن سخنانی گفت.

ودر این که آن سخنان که خدابهآن حضرت وحی کرده چه بوده است در روایات به طور مختلف نقل شده وقرآن کریم به طور اجمال وسر بسته می گوید:

« فا وحی الا عبده ما اوحی»

«پس وحی کرد به بنده هایش آنچه راوحی کرد»

و از این رو برخی گفته اند: مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرا اگر مصلحت بود خدای تعالی خود میفرمود و بعضی هم گفته اند : اگرروایات ودلیل معتبری از معصوم وارد شد وآن را نقل کرد مانعی در اظهار و نقل آن نیست .ودر تفسیر علی ابن ابراهیم آمده که آن وحی مربوط به مسئله جانشینی وخلافت علی ابن ابیطالب (ع) وذکربرخی از فضایل آن حضرت بوده ،و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بود :

١- وجوب نماز

٢- خواتیم سوره بقره

٣- آمرزش گناهان از جانب خدای تعالی غیر از شرک

 

درحدیث کتاب بصائراست که خداوند نامهای بهشتیان ودوزخیان را به او وحی فرمود.

و به هرصورت رسول خدا(ص) فرمود :پس از اتمام مناجات با خدای تعالی بازگشتیم و از همان دریاهای نور و ظلمت گذشته در«صدرالمنتهی»به جبرئیل رسیدم و به همراه او بازگشتیم .

 

روایتی دیگر در این باره:

درباره چیزهایی که رسول خدا(ص) آن شب در آسمانها و بهشت ودوزخ وبلکه روی زمین مشاهده کرد روایات زیاددیگری نیز بطور پراکنده وارد شده که در زیر قسمتی از آنها راانتخاب کرده وبرای شما نقل می کنیم :

در احادیث زیادی که از طریق شیعه و اهل سنت از ابن عباس ودیگران نقل شده آمده است که رسول خدا(ص) صورت علی ابن ابیطالب را درآسمانها مشاهده کردویا فرشته ای را به صورت آن حضرت دیدو چون از جبرئیل پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار علی(ع) را داشتند خدای تعالی این فرشته را بصورت آن حضرت خلق فرمود وهرزمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار علی ابن ابیطالب می شویم به دیدن این فرشته می آییم .

ودر حدیث آمده که صورت ائمه معصومین پس از علی (ع) تا حضرت مهدی (عج)درسمت راست عرش مشاهده کردوچون پرسید بدان حضرت گفته شد که اینان حجت های الهی پس از تو در روی زمین هستند وآخرین ایشان کسی است که از دشمنان خدا انتقام گیرد.

ونیز روایت شده که رسول خدا(ص) فرمود : درآن شب خداوند مرا مامور کرد که علی ابن ابیطالب را پس از خود به جانشینی وخلافت منسوب دارم وفاطمه را به همسری او درآورم .

ودر چند حدیث آمده که خدای تعالی و پیامبرانی را که دیدم از من سوال می کردند وصی خود علی را چه کردی؟ پاسخ می دادم: او رادرمیان امت خود به جای نهادم وآنها می گفتند: خوب کسی را جانشین خویش در میان امت قرار دادی.

ودر حدیثی که صدوق(ره) در امالی نقل کرده چون رسول خدا(ص) به آسمان رفت پیرمردی را دید که درزیر درختی نشسته وبچه هایی اطراف او را گرفته اند، از جبرئیل پرسید:این مرد کیست؟ گفت: پدرت ابراهیم است،پرسید: این کودکان که اطراف او هستند کیستند؟ گفت: اینها فرزندان مردمان با ایمانی هستند که از دنیا رفته اند و اکنون ابراهین به آنهاغذا می دهد سپس از آنجا گذشت وپیرمرد دیگری را دید که روی تختی نشسته وچون نظر به جانب راست خود می کند خوشحال و خندان می شود و هرگاه به سمت چپ خود می نگرد گریان می گردد ، به جبرئیل فرمود : این پیر مرد کیست: پاسخ داد: این پدرت آدم است که هرگاه میبیند کسی داخل بهشت می شود خوشحال وخندان می گردد وچون کسی را مشاهده می کند که به دوزخ میرود گریان و اندوهناگ میشود....

 

تا آنجا که می گوید:

 

در آ« شب خدای تعالی پنجاه نماز بر او وامت او واجب کرد وچون باز می گشت عبورش به حضرت موسی  افتاد پرسید:خدای تعالی چقدر نماز بر امت تو واجب کرد؟رسول خدا(ص)فرمود:پنجاه نماز ،موسی گفت:بازگرد واز خدا بخواه تخفیف دهد ! رسول خدا(ص) بازگشت وتخفیف گرفت،ولی دوباره موسی گفت: بازگرد وتخفیف بگیر،زیرا امت تو 
(از این نظر)ظعیف ترین امتها هستند واز این رو باز گرد وت0خفیف دیگری بگیر چون من در میان بنی اسرائیل بوده ام وآنها طاقت این مقدار رانداشتند،و به همین ترتیب رسول خدا(ص) بازگشت وتخفیف گرفت تا آنکه خدای تعالی نمازهای را روی پنج نماز مقرر فرمود: وچون موسی گفت : بازگرد،رسول خدا (ص) فرمود: دیگر ازخدا شرم می کنم که به نزدش بازگردم وچون به ابراهیم خلیل الرحمان برخورد از پشت سر صدا زد : ای محمد امت خود راازجانب من سلام برسان و به آنها بگو: بهشت آبش گوارا وخاکش پاک و پاکیزه و دشتهای بسیار خالی از درخت دارد و با ذکر جمله «سبحان الله والحمدالله ولا اله الا الله والله اکبر ولا حول ولا قوت الا بالله» درختی در آن دشتها غرس می گردد،امت خود را دستور ده تا درخت در آن زمینها زیاد قرص کنند.

 

شیخ طوسی (ره) در امالی از امام صادق (ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: در شب معراج چون داخل بهشت شدم قصری ازیاقوت سرخ دیدم که از شدت درخشندگی و نوری که داشت ودرون آن از بیرون دیده می شد و دو قبه از دروزبرجد داشت از جبرئیل پرسیدم: این قصر از کیست؟ گفت:از آن کسی که سخن پاک و پاکیزه گوید ،وروزه را ادامه دهد و(پیوسته گیرد)واطعام وطعام کند ودر شب هنگامیکه مردم در خوابند تهجد- ونماز شب انجام دهد، علی (ع) گوید: من به آن حضرت عرض کردم آیا در میان امت شما کسی هست که طاقت این کاررا داشته باشد؟فرمود: هیچ می دانی سخن پاک گفتن چیست؟ عرض کردم: خدا وپیغمبر داناترند فرمود: کسی که بگوید: «سبحان الله والحمدالله ولا اله الله والله اکبر» هیچ میدانی ادامه روزه چگونه است؟ گفتم: خدا ورسول داناترند ،فرمود: ماه صبر-یعنی ماه رمضان را روزه گیرد وهیچ روز آنرا افطار نکند و هیچ دانی اطعام طعام چیست؟ گفتم: خدا ورسول داناترند،فرمود: کسی که برای عیال ونان خواران –خود «ازراه مشروع» خوراکی تهیه کند آبروی ایشان را از مردم حفظ کند،وهیچ می دانی تهجد درشب که مردم خوابند چیست؟ عرض کردم: خدا ورسول داناترند، فرمود: کسی که نخوابد تا نماز عشاء آخر خود را بخواند درآن وقتی که یهود ونصاری ومشرکین می خوابند-.

ودر حدیثی که مجلسی(ره) دربهارالانوار از کتاب مختصر حسن ابن سلیمان به سندش از سلمان فارسی روایت کرده رسول خدا(ص) در داستان معراج فرمود: چون به آسمان اول رفتیم قصری از نقره سفید دیدم که دوفرشته بردرآن دربانی میکردند،به جبرئیل گفتم :بپرس این قصراز آن کیست؟وچون پرسیدآن دوفرشته پاسخ دادند:ازجوانی از بنی هاشم است ،وچون به آسمان دوم رفتیم قصری بهتر از قصرقبلی از طلای سرخ دیدم که همانگونه دو فرشته بر در آن بودند وچون به جبرئیل گفتم وپرسیدآن دو فرشته نیز در پاسخ گفتند: ازجوانی از بنی هاشم است.ودر آسمان سوم قصری ازیاقوت سرخ به همانگونه دیدم وچون ازدوفرشته نگهبان پرسیدیم گفتند ازجوانی از بنی هاشم استودر آسمان چهارم قصری به همانگونه از در سفید بود وچون جبرئیل پرسید؟باز هم دوفرشته نگهبان قصر گفتند: ازجوانی از بنی هاشم است.

وچون به آسمان پنجم رفتیم چنان قصری از در زرد بود وچون جبرئیل به دستور من صاحب آن را پرسید گفتند ازجوانی از بنی هاشم است ودرآسمان ششم قصری ازلوء لوء ودر آسمان هفتم ازنور عرش خدا قصری بود وچون جبرئیل پرسید بازهم همان پاسخ را دادند.

وپون بازگشتیم آن قصر ها را در هرآسمانی به حال خود دیدیم به جبرئیل گفتم بپرس:این جوان بنی هاشم کیست؟وهمه جا فرشتگان نگهبان گفتند:او علی بن ابیطالب (ع) است.

 

حاجت جبرئیل

 

این حدیث را که متضمن فضیلتی از خدیجه-بانوی بزرگوار اسلام- میباشد بشنوند:

عیاشی در تفسیر خوداز ابوسعید خدری روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود:

در آن شبی که جبرئیل مرا به معراج برد چون بازگشتیم بدو گفتم آیا حاجتی داری؟

گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خدای تعالی و از طرف من سلام برسانید ورسول خدا(ص) چون خدیجه را دیدار کرد سلام خداوند و جبرئیل را به خدیجه رسانید واو در جواب گفت:

«انا الله هو السلام و منه السلام والیه السلام و علی جبرئیل السلام»

 

خبر دادن رسول خدا(ص) ازکاروان قریش

 

ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراج از ام هانی روایت کرده که گوید:رسول خدا(ص) آن شب را در خانه من بود و نماز عشاء را خواند وبخفت،ما هم با او به خواب رفتیم،نزدیکیهای صبح بود که ما را بیدار کرد ونماز صبح را خواندیم ما هم با او نماز گزاردیم آنگاه رو به من کرده فرمود: ای ام هانی من امشب چنان که دیدی نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپس به بیت المقدس رفتم و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنان که مشاهده می کنید نماز صبح رادر اینجا خواندم.

این سخن را فرموده برخواست که برود من دست انداخته دامنش را گرفتم بطوریکه جامه اش پس رفت و بدو گفتم : ای رسول خدا این سخن را که برای ما گفتی برای دیگران مگو که تو را تکذیب کرده و می آزارند،فرمود: بخدا! نیز برای آنان خواهم گفت !

ام هانی گوید: من به کنیزک خود که اهل حبشه بود گفتم : بدنبال رسول خدا (ص) برو وببین کارش با مردم به کجا می انجامد وگفتگوی آنها را برای من بازگوی.

کنیزک رفت وبازگشه گفت:چون رسول خدا (ص) داستان خود را برای مردم تعریف کرد با تعجب پرسیدند:نشانه صدق گفتار تو چیست؟وما از کجا بدانیم تو راست می گویی؟ فرمود:نشانه اش فلان کاروان است که من هنگام رفتن به شام درفلان جا دیدم وشترانشان ازصدای حرکت«براق»رام کرده یکی ازآنها فرار کردومن جای آنرا به ایشان نشان دادم وهنگام بازگشت نیزدرمنزل ضجنان(٢٥میلی مکه)به فلان کاروان برخوردم که همگی خواب بودندوظرف آبی بالای سرخود گذارده بودندوروی آن را باسرپوشی پوشانده بودندوکاروان مزبور هم اکنون از دره تنعیم وارد مکه می شوند،ونشانه اش این است که پیشاپیش آنها شتری خاکستری رنگ است ودو لنگه بار روی آن شتر است که یک لنگه آن سیاه می باشد.وچون مردم این سخنان را شنیده اند همگی سوی دره تنعیم رفته وکاروان را با همان نشانیها که فرموده بود مشاهده فرمودندکه ازدره تنعیم وارد شدوچون آن کاروان دیگر به مکه آمد وداستان رم کردن شترانشان را وگم شدن آن شترراازآ؛نها جویا شدند همگی را تصدیق کردند.

محدثین شیعه رضوان الله علیهم نیز به همین مضمون-بامختصر اختلافاتی-روایاتی نقل کرده اندودرپایان برخی از آنها چنین است که چون صدق گفتارآن حضرت معلوم شدوراهی برای تکذیب باقی نماند آخرین حرفشان این بود که گفتند:این هم سحری دیگر از محمد!

 

ابوطالب ومعراج

 

یعقوبی در تاریخ خود داستان معراج را به اشاره واختصار نقل کرده ودنبال آن می نویسددرآن شب ناگهان ابوطالب متوجه شد که رسول خدا(ص)گم شده است،ترسید مبادا قریش اوراغافلگیر کرده وبه قتلش رسانیده باشنداز این رو٧٠نفر ازفرزندان عبد المطلب را جمع کردوبه هرکدام شمشیری داد وگفت:هریک از شما پهلوی مردی از قریش جلوس کنیدتااگرمرا دیدید بامحمد آمدم کاری انجام ندهیدوگرنه هریک ازشمامردی را که پلوی اوست به قتل رسانیده ومنتظر من نباشیدوچون رسول خدا (ص) را در خانه ام هانی دیدند نزد ابوطالب آورده واونیز آن حضرت را نزد قریش برد وچون از جریان مطلع شدند موضوع برای آنها بزرک شد ودانستند که ابوطالب بسختی از او دفاع می کند واز این رو هم عهد شدند که آن حضرت را بیازارند.

نگارنده گوید:پیش از این ذکر شدمیان اهل حدیث وتاریخ دروقت معراج واینکه چه سالی اتفاق افتاد اختلاف است واین نقل روی این است که معراج درزمان حیات ابوطالب اتفاق افتاده باشد چنانکه بیشتر مورخین همین عقیده دارند.

البته تذکر این مطلب نیز لازم است که روی هم رفته از روایات چنین استفاده می شود که معراج رسول خدا(ص)به آسمانها بیش از یک بار اتفاق افتاده است وبعید نیست که پاره ای از اختلافات نیز که در تاریخ وقوع معراج وکیفیت آن در روایات دیده می شودازهمین جا سر چشمه گرفته وهرکدام به یکی از آنها مربوط می باشد.واکنون در پایان ذکراین معجزه بد نیست به طور فشرده در باره وقوع آن بحث کوتاحی داشته باشیم.

 

بحثی کوتاه در باره معراج وشق القمر ومعجزات دیگر

 

مسئله معراج جسمانی رسول خدا(ص)وهمینطور مسئله شق القمر-که هر دودرسالهای اخر بعثت-وفاصله میان شروع محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب ووفات جناب ابو طالب اتفاق افتاده از مطالبی است که از نظر قرآن،حدیث وسخنان بزارگان از علم از علم وحدیث به اثبات رسیده واز معجزات مسلم آن حضرت  به شماررفته که بحث بیشتردر باره اثبات آن وذکر دلایل،نقلی واجماع در کلمات بزرگان مارا از شیوه نگارش تاریخ خارج می سازد وخواننده محترم می تواند به کتابهای کلامی،تاریخی وحدیثی که دراین باره نوشته وبحث کرده اند مراجعه نماید.

زیرا ما وقتی مسئله نبوت را پذیرفتیم وبه«غیب»ایمان آوردیم ومعجزه را قبول کردیم دیگر جایی برای بحث وردوایراد وتأویل وتوجیه باقی نمی ماند،مگرباکدام تجزیه وتحلیل مادی مسئله شکافتن سنگ سخت باضربه چوب وبیرون آمدن دوازده چشمه آب قابل توجیه است،وبا کدام حساب ظاهری حاضرکردن تخت بلقیس در یک چشم به هم زدن از صنعا به بیت المقدس قابل درک است،وباکدام وسیله –جزمعجزه-میتوان عصای چوبین رابه اژدهایی بزرگ«ثعبان مبین»تبدیل نمود،ویابازدن همان عصای چوبین به دریامی توان آن راشکافت،ودوازده شکاف برآن پدیدار کرد،ولشکری عظیم را ازآن دریا عبورداد.

اینها وامثال اینها معجزاتی است که در قرآن کریم آمده وروایات صحیحه ابانت آنها را تضمین کرده که ازآن جمله است معجزه معراج جسمانی و«شق القمر»ودر برابرآنهانمی توان باتئوریهاوفرضیه هایی همچون«محال بودن خرق والتیام درافلاک»وهیئت بطلیمیوسی که سالها وقرنهابه عنوان یک قانون مسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده وامروز بطلان آن به اثبات رسیده وبه صورت مضحکه ای درآمده است به تأویل وتوجیه این آیات وروایات دست زد،چنانکه برخی درگذشته ویا امروزمتأسفانه این کارراکرده اند.

اساس این توجیحات وتأویلات آن است که ظاهرا اینان معنی«نبوت»و«وحی»وارتباط انبیاءراباعالم غیب وجهان حقیقی را ندانسته ویا همه راخواسته اند با فکرمادی وعقل ناقص خود فهمیده وتجزیه تحلیل کنند،مقدرت لایزحل آفریدگار جهان هستی راازیاد برده اندودر نتیجه به چنین تأویلاتی دست زده اند وگرنه به گفته«ویلیم جونز»:آن قدرت بزرگی که این جهان را خلق کردازاین که چیزی از آن کم کند ویا برآن بیفزایدعاجز نیست وبه گفته آن دانشمند دیگراسلامی«دکتر محمد سعید بوطی»اطراف وجود ما ووجودما وبلکه خود وجودمان همه گونه معجزه ای فرا گرفته ولی بخاطر انس والفتی که ما باآنها پیدا کرده ایم برای ما عادی شده وآنها را معمولی می دانیم در صورتی که در حقیقت هر کدام معجزه ویا معجزاتی شگفت انگدز است.

مگر این ستارگان بی شمار،وحرکت این افلاک،وقانون جاذبه زمین ویا ستارگان دیگر،وحرکت ماه وخورشید،واین نظم دقیق وحساب شده،وخلقت این همه موجودات ریز ودرشت بلکه لقت خود انسان-که آن دانشمند بزرگ آن را موجودی ناشناخته نامیده-وگردش خون در بدن،مسئله روح،ومسئله مرگ وحیات،وهزاران مسئله پیچیده ومرموزدیگری که در وجودانسان وخلقت حیوانات وموجودات دیگر به کار رفته وموجوداست معجزه نیست!

با کمی دقت انسان به اعجاز همگی پی برده وهمه را معجزه می داند ولی از آنجا که مأنوس ومألوف بوده برای ماصورت عادی پیدا کرده واز حالت اعجازی آنها غافل شده ایم.

باری همان گونه که گفتیم :در مسوله معراج وشق القمرهرچه را برای ما از نظر قرآن وحدیث صحیح به اثبات رسیده می پذیریم،واما پاره ای از روایات غیر صحیح به اصطلاح «شاذ»را در کتابها دیده می شود،مانند آنکه در مسئله شق القمرکه ماه به دو نیم شدوبه گریبان رسول خدا رفت وسپس نیمی از آستین راست ونیمی از آستین چپ آن حضرت خارج شده ودوباره به آسمان رفت وبه یکدیگر چسبید.

ویا پاره ای از خصوصیات وروایاتی که در داستان معراج و مشاهدات رسول خدا(ص)درآسمانها وبهشت ودوزخ آمده وروایت صحیح ونقل معتبری آنراتایید نکرده مانمیپذیریم واصراری هم به قبول آن نداریم.

در پایان،تذکر این نکته هم لازم است که با اینکه قدرت خدای تعالی محدود به حدی نیست ولی معجزه بر محال عقلی تعلق نمی گیرد،وآنچه موردتعلق ومعجزه قرارمی گیرداموری است که به طورعادی محال به نظر میرسد،مثلا تبدیل چوبی بیجان بصورت حیوانی جاندارعقلا محال نیست ،ویکی از نوامیس خلقت وقوانین منظم این جهان هستی است وهرروز میلیلردها جسم بیجان وجماد است که بصورت نبات وحیوان در میآید،وبه تعبیر ملای رومی ازجماد میرد«نامی»شود،واز«نما»میردبه حیوان سرزند،وازعالمی به عالم دیگررخت برمی کشد،ویا اگر انسانی بخواهد از جایی به جای دور دیگری منتقل گردد،ویا جسمس را بخواهندازشهری به شهری جابجاکنندبطور عادی سعتها ویا روزهاوماهها وقت لازم دارند،که معجزه این فاصله ووقت را با قدرت الهی می گیردچنانچه با پیشرفت وسایل وصنعت و به کمک عقل وفکربشرتوانسته اند مقداری ازاین کاررا باابزارعلمی انجام دهند،ودرعلم کشاورزی آنقدرپیشرفت کرده اند که برطبق بعضی ازخبرهاتوانسته اند تخم گوجه فرنگی رادرزمین بکارند وباکودهای مخصوص ومدرنیزه کردن کار،پس از١٨ روزگوجه فرنگی تازه ازبوته آن بچینند،ویا امروزه می شنویم سفینه هایی ساخته اند که دور کره زمین را درفاصله یک ساعت وده دقیقه می پیماید،درصورتی که اگرصدسال پیش کسی ادعا میکرد که ممکن است روزی چنین کاری انجام شودمردم جهان آنراانکارکرده گوینده را به دیوانگی منسوب می داشتند،وشاید همانند گالیله بیچاره که کرویت زمین راکشف واظهار کرد اورا به دارمی آویختند،ویا به زندان میانداختند.

واین نکته هم فراموش نشودکه طبق قانون علیت واسباب،معجزه رانیزعلت وسببی است غیر مریی که آن قدرت بی انتهای حق تعالی،وامرواذن پروردگارمتعال است،چنانکه خدای تعالی درسوره مومن فرماید:(وما کان لرسول ان یاتی بآیة الا باذن الله فاذا جاءامرالله قضی بالحق...)

وبه گفته ملای رومی که اشعار اورادرداستان اصحاب فیل خواندید:

هست براسباب اسبابی دگر                                          درسبب منگردرآ« افکند نظر

 

پی نوشتها ومنابع:

1-وجالب اینجاست که برخی از نویسندگان معاصرمعراج رسول خدا(ص)به وحدت وجودی که در کلام پاره ای ازعرفا ومتصوفه دیده میشود تطبیق وتاویل کرده که از عدم اعتقاد به معجزه وامثال اینها سرچشمه میگیرد.

2- درتوصیف «براق» درچندحدیث آمده که فرمود:ازالغ بزرگتروازقاطر کوچکتربود،دارای دو بال بود وهرگام که برمی داشت تا جایی را که چشم میدید می پیمود،ابن هاشم در سیره گفته:براق همان مرکبی بود که پیغمبران پیش ازآن حضرت نیزبرآن سوارشده بودند.ودرحدیثی است که فرمود:صورتی چون صورت آدمی ویالی مانند یال اسب داشت ،وپاهایش مانند پای شتربود.وبرخی از نویسندگان روزهم درصدد توجیه وتاویل برآمده و(براق)راازماده برق گرفته وگفته اند:سرعت این مرکب همانند سرعت برق ونور بوده است.

3- ودرحدیثی که صدوق(ره)ازامام باقر(ع)نقل کرده است رسول خدا(ص)راازآن پس تاروزی که ازدنیا رفت کسی خندان ندید.

4- صدوق (ره)درکتاب عیون به سند خود ازامیرالمومنین (ع)روایت کرده که فرمود:من وفاطمه نزد پیغمبر(ص)رفتیم واورا دیدیم که به سختی می گریست وچون سبب پرسیدم فرمود شبی که به آسمانها رفتم زنانی از امت خودرادرعذاب سختی دیدیم وگریه ام برای سختی عذاب آنهاست.زنی رابه موی سرش آویزان دیدم که مغزسرش جوش آمده بود،زنی را بهزبان آویزان دیدم که ازحمیم(آب جوشان)جهنم در حلق او میریختند،زنی را به پستانهایش آویزان دیدیم،زنی را دیدم که گوشت تنش رامیخورد وآتش اززیر اوفروزان بود،زنی رادیدم که پاهایش رابه دستهایش بسته بودندومارها وعقربها برسرش ریخته بودند،زنی را کوروکر وگنگ در تابوتی ازآتش مشاهده کردم که مخ سرش ازبینی اوخارج میشد وبدنش راخوره وپیسی فرا گرفته بود،زنی را به پاهایش آویزان در تنوری ازآتش دیدم،زنی را دیدم که گوشت تنش راازپایین تابالا به مقراض آتشین می بریدند،زنی رادیدم که صورت ودستهایش سوخته بودامعاءخودرا میخورد،زنی رادیدم که سرش سرخوک وبدنش بدن الاغ وبه هزارهزارنوع عذاب گرفتاربودوزنی را به صورت سگ دیدم که آتش ازپایین برشکمش میریختند وازدهانش بیرون می آمدوفرشتگان با گرزهای آهنین به سروبدنشان می کوفتند.

فاطمه کهاین سخن را ازپدرش شنید پرسید:پدر جان آنها چه عمل ورفتاری داشتند که خداوند چنین عذابی برایشان مقرر داشته بود؟فرمود: دخترم!آن زنی که به موی سرآویزان شده بودزنی بود که موی سرخودراازمردان نامحرم نمی پوشانداما آنکه به زبان آویزان بودزنی بود که بازبان شوهر خودرامی آزرد،آنکه به پستان آویزان بود زنی بود که ازشوهرخوددربستراطاعت نمی کرد،زنی که به پاها آویزان بود زنی بودکه بی اجازه شوهرازخانه بیرون میرفت ،اما آنکه گوشت بدنش را می خوردآن زنی بود که بدن خودرا برای مردم آرایش میکرد،امازنی که دستهایش را به پاها بسته بودند وماروعقربها بر او مسلط گشته زنی بود که به طهارت بدن ولباس خود اهمیت نداده وبرای جنابت وحیض خود غسل نمی کرد ونظافت نداشت ونسبت به نمازخود بی اهمیت بود اما او که کوروکر بودآن زنی بود که اززنا فرزند دارشده وآنرا به گردن شوهرش می انداخت،آنکه گوشت تنش را به مقراض میبریدند آن زنی بود که خودرادر معرض مردان قرار میداد،آنکه صورت وبدنش سوخته وازامعاءخود می خورد زنی بود که وسایل زنا برای دیگران فراهم می کرد آنکه سرش سر خوک وبدنش بدن الاغ بود زن سخن چین دروغگو بودوآنکه صورتش صورت سگ بود وآتش دردلش می ریختند زنان خواننده ونوازنده بودند...وسپس به دنبال آن فرمود:

وای به حال زنی که شوهر خود را به خشم آورد وخوشا بحال زنی که شوهر از او راضی باشد.

5- سعدی در این باره گوید:

چنان گرم در تیه قربت براند                              که درسدرة جبرئیل از او بازماند

 

بدوگفت:سالار بیت الحرام                                      که ای حامل وحی برتر خرام

 

چودر دوستی مخلصم یافتی                                       عنانم ز صحبت چراتافتی

 

بگفتا فراتر مجالم نماند                                             بماندم که نیروی بالم نماند

 

اگر یک سر موی برترپرم                                            فروغ تجلی بسوزد پرم

 

6-به این مظمون روایات دیگری هم ازطریق شیعه واهل سنت نقل شده.ولی جای مناقشه در این حدیث در چند جا به چشم می خورد.چنانکه سیدمرتضی(ره)درتنزیه النبیافرموده،ودرصحت آن تردید کرده،والله العام.

7-درحدیث دیگری که علی بن ابراهیم در تفسیر خود نقل کرده رسول خدا(ص)فرمود:چون به معراج رفتم واردبهشت شده ودرآنجا دشتهای سفیدی رادیدم وفرشتگانی رامشاهده کردم که خشتهایی از طلا ونقره روی هم گذارده وساختمان می سازند وگاهی هم دست از کار می کشیدند وبه حالت انتطار می ایستادند،از ایشان پرسیدم:چراگاهی مشغول شده وگاهی دست می کشید؟گفتند:گاهی که دست می کشیم منتظررسیدن مصالح هستیم،پرسیدم مصالح آن چیست؟گفتار موئمن که دردنیا می گوید:«سبحان الله والحمد لله ولا اله ال لله والله اکبر»که هرگاه این جمله را می گویدما شروع به ساختن می کنیم ،وهر گاه خود داری می کندما هم خود داری می کنیم.

8-منطور همین نمازعشاءاست که شب ها می خوانند،چون معمولا آن را آخرشب می خوانند آن راعشاءآخر می نامند.

9-برای توضیح بیشتر به کتابهای بهار الانوار،ج١٩،(چاپ جدید)

البیان،ج٣،ص٣٩٥،ج٥،ص١٨٦،تفسیرالمیزان،ج١٩،صص٦٤-٦٠،ج١٣،صص٢به بعد،فقه السیرة،صص١٥٤–١٤٦،الصحیح من السیرة،ج٢،ص١١٢،فروغ ابدیت،ج١ص٣٠٥وکتابهای عربی وفارسی دیگری که دراین زمینه قلم فرسایی وبحث کرده اندمراجعه نمایید.

10-«واوحینا الی موسی اذاستسفاه قومه ان اضرب بعصاک الحجر،فانبحست منحه اثنتاعشرةعینا...»سوره اعراف آیه١٦٠.

11-«قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتدالیک طرفک...»سوره نمل ایه٤٠.

12-«فانقی عصاه فاذاهی ثعبان مبین...»سوره شعراءآیه٣٢.

13-«به آیات مبارکه سوره بقره ،آیه٥٠،سوره طه،آیه٧٧،سوره شعراء،آیه٦٣وسوره دخان،آیه٢٤مراجعه شود.

14-«برطبق نظریه بطلمیوس یونانی که قرنهاموردقبول دانشمندان جهان قرار گرفته بودافلاک رااجسام بلورین می دانستندومجموعه انها رانیزنه فلک می پنداشتند که همانندورقه های پیاز روی هم قرار گرفته وستارگان راهمچون گل میخی برآنها چسبیده بودوحرکت ستارگان رانیز باحرکت افلاک می گرفت،یعنی هر فلکی حرکتی داشت وقهرا با حرکت فلک گل میخی هم که برآن چسبیده بود حرکت می کرد وروی این نظریه می گفتند خرق والتیام –یعنی شکسته وبسته شدن –درآنهامحال است،وچون شق القمرودم نیم شدن ماه-وهمچنین داستان معراج جسمانی رسول خدامستلزم خرق والتیام درافلاک می شد آن را منکرشده ویادست به تأویل وتوجیه درآنها میزدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جاافتادن این نظریه غلط،قرآن کریم آن را مردوددانسته وپنبه افلاک پوست پیازی را زده است،آنجا که در باره خورشید وماه وفلک گوید:«والشمس التجری لمستقر لهاذلک تقدیرالعزیز العلیم،والقمرقدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمرولا اللیل سابق النهاروکل فی فلک یسبحون»سوره یس،آیه های ٤٠-٣٨ که اولا حرکت وجریان رابه خودخورشید وماه نسبت می دهد وثانیا (فلک) را مدار آنها دانسته و ثاکثا حرکت آنها را در این مدار به صورت (شنا)و شناوری بیان فرموده که این ستارگان همچون ماهیان در آن شناورند. . و علم و کشفیات و اثبات رسانید،و بر هیئت بطلموسی خط بطلان کشیده و در زوایای تاریخ دفن کرد.

١٥- فقه السیرة،صص ١٥١-١٥٠ 

١٦- همان

١٧-سوره مومن،آیه ٧٨

١٨-زندگانی حضرت محمد(ص) ص ١٩٦،رسول محلاتی.خواننده محترم می تواند برای اطلاع بیشتر از این بحث به تفسیر شریف المیزان،ج ١،صص ٥٧ به بعد مراجعه نماید.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت به امید هدایت جوانان هم نسل خودم به خوبی ها ودانش وتقویت جوانان وهدایتآنها برای خودسازی وآمادگی برای سربازی آقا امام زمان به وجود آمده. الهم عجل لولیک الفرج
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    یا امام زمان جمعه دیگر گذشت نیامدی


    یا امام زمان جمعه دیگر گذشت نیامدی  چه بهار ها خزان شد و نیامدی  

    خواهشم این است نگذار رسد آنجا که گویم خزانمم گذشت و نیامدی (الهم عجل لولیک الفرج)

    پشتیبانی آنلاین
    آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 279
  • بازدید کلی : 17,874
  • کدهای اختصاصی

    خطاطي نستعليق آنلاين
    پاسخگو