تاريخ
آينده
ما در روزگار حساسى و تعيين كنندهاى
از تاريخ خاورميانه و جهان اسلام،بلكه جهان بشريت،سر مىبريم،در اين كتاب
كوشيدهايم اين دوره از تاريخ جهان را كه با احتمالات و ظرفيتهاى نسبت به آينده
نزديك و روز بسيار مهمّ است،بررسى كنيم، برخورد ما با آن،از زاويهاى است كه تا
اندازهاى تازگى و بيشتر جدّيت در آن ديده مىشود،تازگى اين ديدگاه،به دليل اين
است كه اينها پيشگوييهاى كسى است كه در قرن شانزدهم(1566-1503)مىزيسته و از چهار
قرن پيش آنچه را امروز روى مىدهد،ديده است.
و پيشگوييهاى او در
بسيارى از رويدادها درست در آمده است و درستى آنها با بررسى رويدادهاى تاريخى
گذشته،كه اتفاق افتاده و او پيشتر از وقوع آنها خبر داده، روشن مىشود(چنانكه
توضيح مىدهيم)،اين مرد،مايكل دى نوستر دامس، است،هر چند بيشتر با نام اخيرش نوستر
دامس شهرت دارد.او پيشگوييهاى خود را در ده بخش انجام داده و هر يك را به نام يكى
از قرنها ناميده،پس از ده قرن تشكيل مىشود.
ولى اين قرنها با قرنهاى
معمولى كه صد سال دارند،ارتباطى ندارد،ولى چون هر يك از ده بند تشكيل مىشده هر
يك«القرن»ناميده(تنها بخش هفتم آن 42 بند است، و به دليل نامعلوم آن را به صد
نرسانده است).اين بخشها را به صورت چهار بيتى و شعر رباعى در آورده است،هر بندى
يك رباعى شعرى است كه زبان ويژه،
صفحه شماره 8
و يگانهاى دارد كه آميزهاى از
لاتين و يونانى و پروانسى(يكى از استانهاى فرانسه)و فرانسوى و ايتاليايى و
اسپانيايى است.برخى مىگويند اين زبان فرانسوى باستانى است كه به ريشههاى لاتين
و يونانى خود نزديكتر است.
نخستين چاپ اين
كتاب(تشكيل شده از قرنها)در زمان زندگى نويسنده يعنى در سال 1555 به بازار آمد ولى
همه ده بخش را نداشت و تنها سه بخش(قرن)اوّل و نيمى از بخش چهارم را داشت،بخش اين
مجموعه به طور كامل،دو سال پس از مرگ او يعنى در سال 1568،انجام گرفت.من در اين
ترجمه بر ترجمههاى انگليسى از كتاب اصلى،و به زبان اصلى كه در سال 1568 چاپ
شده،تكيه كردهام.
از كنار رباعياتى كه در
صورت شعر تنظيم شده،كتاب قرون برخى از اعلاميهها و شش بنديهاى شعرى پراكنده و دو
نامه مهم كه نوستر دامس يكى را براى پسرش (سزار)و ديگر را براى پادشاه فرانسه
هنرى(دوّم)فرستاده است.
پيشگوييهاى نوستر دامس،از
هنگام صدور تا به امروز براى اروپاييان شناخته شده است،اين كتاب،از زمانهاى دور
تاكنون پيوسته در حال چاپ و نشر بوده،خواه در زمانى كه كتاب يك وسيله تشريفاتى
بود و تنها ثروتمندان مىتوانستند آن را داشته باشند،و خواه امروز،هر چند
خوانندگان عرب،نسبت به شهرت اين نويسنده،در محافل اروپايى،كمتر با او آشنا هستند.
اين پيشگوييها از دير باز
براى اهداف سياسى و نظامى كارگرفته شده است،در جنگ جهانى دوم،همسر گوبلز(يكى از
ياران بزرگ هيتلر)(*)در سال
1936،كتاب را كشف كرد،و به همسرش نشان داد و نقش ارزنده تبليغاتى آن را يادآور
شد.و با هماهنگى وزارت تبليغات هيتلر،كارها را سازمان دادند و يك ستارهشناس
سويسى
* وزير تبليغات هيتلر.(مترجم)
صفحه شماره 9
به نام«ارنست كرافت»،مأمور شد كه
رباعيات و بندهاى سودمند آن را از نظر تبليغاتى جدا كند،تا براى جنگ روانى و
زمينهسازى ذهنى در مردم براى اشغال اروپا به كار گرفته شوند.
از ماه مه سال 1940،با
هواپيما اعلاميههايى بر روى مردم فرانسه و كشورهاى ديگر ريخته مىشد و در آنها
پيشگوييهاى نوستر دامس را براى اهداف خويش به كار مىگرفتند.سازمان اطلاعاتى
انگليس نيز در زمان چرچيل بيكار ننشست و در برابر اين پيروزى بزرگ تبليغاتى
نازيها،به نوبه خود پيشگوييهاى نوستر دامس را براى يك حمله تبليغاتى متقابل به
كار گرفت و اطلاعيههاى آنان نيز با هواپيما بر روى مردم فرانسه و بلژيك ريخته
مىشد،هر چند اين عكس العمل آنها دير،و در سال 1943، انجام شد،و دست كم 80/000
پوند كه در آن زمان مبلغ هنگفتى بود،و بريتانيا نيز در آن زمان در فقر و كمبود
شديد اقتصادى به سر مىبرد،براى اين منظور صرف شد.
در برابر،كتابى درباره
اين پيشگوييها در فرانسه،منتشر شد و برخى از بندها و رباعيات آن را كه درباره شكست
هيتلر بود،شرح و تحليل كرده بود گشتاپو(پليس مخفى نازيها)كتاب را مصادره و
لوحههاى سربى چاپ كتاب را نيز در سال 1944، ذوب و نابود كرد.
نوستر
دامس كيست؟
نوستر دامس(مايكل دى نوستر دامس)در
استان[پروانس Provance]در
جنوب فرانسه به دنيا آمد.روز تولد او 14 دسامبر 1503،و خودش يك مسيحى كاتوليك
بود.مىگويند پدران و نياكانش يهودى بودهاند،ولى اثبات اين ادعا كار آسانى
نيست.جدّ پدرى او،كه بازرگان غلاّت بود،با يك دختر مسيحى ازدواج كرد.
پسرش پدر نوستر دامس نيز
با يك دختر مسيحى كاتوليك ازدواج كرد.آنان مدعى هستند كه اين مرد،هنگامى كه
نخستين پسرش مايكل دى نوستر دامس به نه سالگى
صفحه شماره
10
رسيد،مسيحى شد.نوستر دامس چهار برادر
ديگر نيز داشت،كه از او بزرگتر بودند، پدر بزرگش به تربيت و تعليم او پرداخت،تا
اندازهاى رياضيات و نجوم،و نيز زبانهاى لاتين و يونانى را به او آموخت.هنگامى كه
پدر بزرگ،در گذشت،نوستر دامس جوان،به خانه پدرى خود بازگشت و به تحصيل،ادامه داد.
در سال 1522،پدر و مادرش
او را به دانشكده[مون پليه Mont pellier] فرستادند تا پزشكى بخواند،در اين هنگام 19 سال داشت،سه سال بعد،ليسانس
خود را گرفت و به كار پزشكى پرداخت.در اين هنگام،وباى طاعون به فرانسه به ويژه
جنوب آن يورش آورده بود،نوستر دامس پزشك مشهورى شد،زيرا از رويارويى با بيماران
وبايى ترسى به خود راه نمىداد،در حالى كه ديگران،از ترس واگير بيمارى از آنان
فرار مىكردند،او نسخه ويژهاى براى بيماران وبايى اختراع كرده بود كه او را به
توانايى در معالجه آن مشهور ساخت(در سال 1552 كتابى در طبّ نوشت و تعدادى از
روشهاى خود را براى معالجه طاعون در آن آورد).در چهار سال بعد،ميان شهرهاى مختلف
فرانسه و ايتاليا رفت و آمد مىكرد و كتابهايى درباره جادو و ستاره شناسى،به دست
آورد،سپس به دانشكده پزشكى در«مون پليه»بازگشت تا اينكه در سال 1529 دكتراى خود را
گرفت،در اين دوره مشهور بود كه او گرايشهاى ويژهاى در درمان بيماران دارد كه بر
خلاف روش رايج است،به ويژه كه او حجامت و خونگيرى را به عنوان درمان به كار
مىبرد.
پس از گرفتن مدرك دكترا
در سال 1529،در شهر[أجين Agen]در
فرانسه ماندگار شد،و با دخترى ازدواج كرد و از او دارى يك پسر و يك دختر
شد،دوباره موج جديدى از طاعون به منطقه زندگى او هجوم آورد،و دو فرزند و همسرش
درگذشتند.و از آنجا كه نتوانست آنها را نجات دهد،اين فاجعهاى براى او و كار او در
آنجا بود،گرفتارى او زمانى بيشتر شد كه پدر و مادر همسرش يك شكايت رسمى بر
صفحه شماره
11
عليه او به دادگاه بردند،و از او
خواستند كه مهريه دخترشان را به آنان بپردازد، مشكلات او به همين جا ختم نشد،بلكه
دادگاههاى تفتيش عقايد كه زير نفوذ كليساى كاتوليك آن زمان بودند،با فرمانى از او
خواستند كه در شهر[تولو Toulouse]در
فرانسه،به اتهام كفر،در برابر آنان حاضر شود،اين تهمت در آن زمان بسيار خطرناك
بود،و علّت آن اين بود كه در برابر يكى از كسانى كه مجسّمه مريم باكره را
مىساختند؛ايستاده بود،و به او گفته بود:«تو فقط شيطانهايى چند درست
مىكنى!»گزارش سخن او را به مقامات كليسا دادند،و آنان دستور دارند،كه او به اين
اتهام در دادگاه حاضر شود،او از اين فرمان خوددارى كرده زيرا مىترسيد به
محكوميتش بيانجامد،و او را زندانى و سپس اعدام كنند،پس از شهر خود گريخت، و پنهانى
به سير و سفر پرداخت و در سال 1544 به شهر[سالون Salon]در فرانسه رسيد.در آنجا با يك بيوه ثروتمند ازدواج كرد و از او
صاحب چند فرزند شد،و باز مانده عمر خود را در اين شهر و در خانهاى به سر برد كه
تا به امروز وجود دارد.اتاق فوقانى خانه را براى مطالعه و كار نجوم و جادوگرى و
سير و سلوك انتخاب كرد.او بعدها اين كتابها را سوزاند؛و داستان آن خواهد آمد.برخى
بر اين باورند كه مهمترين الهام بخش او كتابى به نام رازهاى مصر[de Mysteries Agyotorum]بوده است او در اين اتاق
از سال 1547 پيشگويهاى خود را آغاز كرد و براى نخستين بار آن را در سال 1555
منتشر ساخت،هنوز اين پيشگوييهاى كامل نشده بود،و شامل سه قرن(فصل)و نيمى از قرن
چهارم مىشد.چنانكه پيش از اين گفته شد.آوازه او همه جا پيچيد و به گوش همسر
پادشاه فرانسه(كاترين دى مديسى)رسيد،او فرستاد تا او را در دربار آورند و اسبابى
نيز براى سفر او تهيه كرد،اين سفر يك ماه طول كشيد(با اينكه بدون اين وسايل بايد
دو ماه به طول مىكشيد).وقتى آمد،او و پادشاه به ديدارش شتافتند و پاداش كوچكى نيز
به وى دارند.او دو هفته نزد آنها ماند و سپس به شهر سالون بازگشت.ديدار ديگرى نيز
از دربار پادشاه فرانسه داشت كه در آن مدّت بيشترى
صفحه شماره
12
ماند.كليسا تحقيقات خود را درباره
اينكه آيا او جادوگرى مىكند يا نه دنبال مىكرد، و همين سبب شد كه او براى بار
دوّم مخفى شود،و در خانه بنشيند و از جامعه كنارهگيرى نمايد.از اين پس او دچار
بيمارى مفاصل شد كه به«نقرس»شهرت يافت.او در اين دوره به طالع بينى دوستانى كه به
ديدارش مىآمدند،پرداخت،به ويژه اين كار را براى ثروتمندان انجام مىداد.گفتنى
است كه علم«نجوم»در اين دوره به اوج خود،رسيده بود.
در سال 1564 همسر
پادشاه،كاترين تصميم گرفت كه با خانوادهاش به ديدار رسمى از سراسر كشور فرانسه
بپردازد.اين ديدار دو سال طول كشيد و از جمله ايستگاههاى او،يكى هم،خانه نوستر
دامس در شهر سالون بود.او در اينجا با پسرانش به ديدار وى شتافت و با هم سر يك
سفره غذا خوردند.
در روز 1566/7/2،نوستر
دامس درگذشت و جنازه او را بيرون بردند،ولى يكبار ديگر استخوانهاى باقيمانده او را
در كليساى[سن لورن St.Laurent]در
شهر سالون دفن كردند،و تاكنون نيز قبر او در آنجاست و علامتى بر روى آن نهادهاند.